دردیست در جان و دلم هر لحظه کتمان می کنم
گویم اگر درد دلم چون موج طغیان می کنم
هر طرح عشقی را که من از تو شنیدم لاجرم
در ذهن خود می سازم و از بیخ ویران می کنم
گاهی هواخواه توام می جویمت می خواهمت
گاهی به یاد جور تو نه این و نه آن می کنم
لیلای شعر و قصه ام هرگز نرنجانم که من
چون قیس در دوری تو سر در بیابان می کنم
وقتی پریشانم بدان تسلیم هرگز نیستم
چون بی سرو سامانی ام با عشق سامان می کنم
با درد عشق تو خوشم ،در دوریت چون آتشم
وقتی طبیب من تویی این درد درمان می کنم
.
در وصف تو گاهی رمل گاهی هزج اینک رجز
بس میکنم غم نامه را تقدیم جانان می کنم .
« صدیقه پناهنده »