🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
ندیدم ماه صورتش را
که ماه از ید بیضایش شقه شد و
نیل از عصای ابهتش !
هنوز در گوش هوشم
فرشتگان بر سرو قامتش سلام سحری می فرستند
رسول وقتی به دنیا آمد
پرستوها بر کوس ظفر کوبیدند
و خون پیلان بی خبر تبخیر شد
به یادم هست آن روز
مردی از سلاله ی صبح به خیمه گاه شب رفت
و گفت اینک منم
خداوند شتران این صحاری بی هاجر !
حذر کن حبشی از خدای حجرالاسود
که تیری در چله ی منقار ابابیل دارد ..
ساعتی بعد
حیرت ابرها باد کرده بود .
و احمد خاتم انگشتری انسان شد ،
که هنوز دامنش بوی سیب حوا می داد !
ندیدم ماه صورتش را
به خواب هیچ کلمه ای
که خود کان کریم کلمات بود
می گویند نامش اولین اشهد عطسه ی آدم بود
نمی دانم ..
اما مومنم به *یصلون علی النبی*
هنوز گوش هوشم
از غوغای کروبیان بی خواب است
که سور میلادش را مومنانه
بر کنگره ی عرش می رقصند
و آسمانی که با تمام حشمتش
سر خم کرد
تا گونه ی سرخ زمین را ببوسد !!
آه پرومته ی بی پروا
شعله ی شوقت کور
که آتش منم
و از هُرم این آواز احمدی
زودا که حریق در حدیقه ی هوس افتد ..
ندیدم ماه صورتش
حتا به خواب پروانه ای
و شگفتا از * انا بشر مثلکم *
که در کت کلمات مانا نمی رود
مگر کدامتان حلول خورشید را
در آستین آدمیزاد دیده اید ،
که پتک این عبارت را آیه آیه بر سرم می کوبید ؟
ندیدم ماه صورتش را ….
۲۹ مرداد ۱۳۹۹
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (12):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (21):
بهمن 30, 1401
روایت است چون ابرهه به حدود مکه رسید اردو زد و شهر را در حصار گرفت . سربازان او گله های شتر را که در بادیه های اطراف می چریدند ، ضبط کردند . عبدالمطلب نیای پیامبر به خیمه ی ابرهه رفت و گفت صاحب این شتران منم و از تو تقاضا دارم که آنها را به من برگردانی . ابرهه به او گفت ای بزرگ زاده حرمت تو در نزد من چنان بود که اگر تقاضای این داشتی تا برگردم و از نیت خود که ویران کردن کعبه است ، دست بشویم بی هیچ تردیدی برمی گشتم . اما از تو در عجبم که چرا فقط برای شتران خویش عارض شدی؟ عبدالمطلب در او نگریست و گفت من تنها صاحب این شترهایم و صاحب کعبه کسی دیگر است که قطعا خود به فکر خانه اش خواهد بود . … نیز مشهور است که پیامبر اسلام همان سال به دنیا آمد .این داستان چندبار در چند جا روی بنده تاثیر داشته و بازتاب داده ام که یکی شان در همین سروده است :
به یادم هست
آن روز مردی از سلاله ی صبح
به خیمه گاه شب رفت
و گفت اینک منم
خداوند شتران این صحاری بی هاجر !حذر کن حبشی از خدای حجرالاسود
که تیری در چله ی منقار ابابیل دارد ساعتی بعد
حیرت ابرها باد کرده بود .
و احمد خاتم انگشتری انسان شد ،
که هنوز دامنش بوی سیب حوا می داد !
از مدیر محترم سایت هم تقاضا دارم دکلمه ی این شعر را که با همکاری خانم ستاره ناصری اجرا شده را به این صفحه پیوست کنند . مبعث همه ی معتقدان گرامی باد به آن امید که روزی دین بیاید و دکان ها برچیده شوند . ❤🌹
پاسخ
بهمن 30, 1401
درود استاد من..🌹
دین آمد.. دکانها باز شد..😊🌹
حالا بریم سراغ شعر زیباتون..🌹
عالی بود و بهره بردیم.. شاد. باشید..🌹😊
پاسخ
اسفند 2, 1401
اگر چشم داری به دیگر سرای
به نزد نبی و علی گیر جای
گرت زین بد آید گناه منست
چنین است و این دین و راه منست
فردوسی
خوش آمدید 🌹
پاسخ
بهمن 30, 1401
درود و عرض ادب مانای گرامی
اثری زیبا و سرشار از مضامین انسانی رقم زدید و نکته ای که در این اثر جلوه نمایی میکند تضمین به ایه قران است که بخشی از ایه 110 سوره کهف و ایه 55سوره احزاب را در شعرتان اورده اید.تضمین به ایه قران یکی از دشوارترین های این ارایه هست که معمولا از طرف عالمان در طول تاریخ به دلیل گسترده خواندن ایات از نظر معنی و همگون نبودن با اثر شاعر مورد نقد قرار گرفته اند.و البته موارد زیادی هم با توجه به بافت شعر موجب حس ارزش افرینی و ارتقای فلفسی شعر به اثری ماورایی میشود
و از برداشتی که بنده حقیر در حد بضاعت که با توجه به هدف و حقیقتی که در پشت شعرتان نقاب از صورت گرفته برداشت کرده ام به درستی بکار رفته و انتخاب کلید واژه هایی مناسب از دریای عظیم لغات قرانی نشانه ی شناخت بالای شما از این معجزه الهی است.
در پایان تبریک مرا پذیرا باشید برای افرینش این اثر
مانا باشید
🌹🌹🌹
پاسخ
اسفند 2, 1401
عرصه گیتى مجال همت او نیست
روز قیامت نگر مجال محمد
و آن همه پیرایه بسته جنت فردوس
بو كه قبولش كند بلال محمد
همچو زمین خواهد آسمان كه بیفتد
تا بدهد بوسه بر نعال محمد
سعدی
از زحمتی که کشیدید و رحمتی که آوردید سپاسگذارم 🌹
پاسخ
اسفند 3, 1401
🌹🌹🌹
🌹🌹
🌹
پاسخ
بهمن 30, 1401
درودها مانای ارجمند🌿🍃🌱👏🌾🌹
پاسخ
اسفند 2, 1401
ستارهای بدرخشید و ماه مجلس شد
دل رمیده ما را رفیق و مونس شد
نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت
به غمزه مسئله آموز صد مدرس شد
به بوی او دل بیمار عاشقان چو صبا
فدای عارض نسرین و چشم نرگس شد
حافظ
فدای تو مسعودجان🌹
پاسخ
اسفند 3, 1401
🌹🌹🌹
🌹🌹
🌹
پاسخ
بهمن 30, 1401
سلام. مانا جان
الحق زیبا بود
لذت بردم
در پناه خدا🌱🌹👌👌👌👌👌🌹🌱
پاسخ
اسفند 2, 1401
زانک بوش پادشاهان از هواست
بارنامهٔ انبیا از کبریاست
از درم ها نام شاهان برکنند
نام احمد تا ابد بر می زنند
نام احمد نام جملهٔ انبیاست
چونک صد آمد نود هم پیش ماست
مولانا
صفا آوردید پدرجان🌹
پاسخ
اسفند 3, 1401
🌹🌹🌹
🌹🌹
🌹
پاسخ
بهمن 30, 1401
جناب مهرداد مانا
درود بر شما واین قلم زرنگار
💐💐💐🙏
پاسخ
اسفند 2, 1401
جز به دست و دل محمّد نیست
حلّ و عقد خزانة اسرار
چون دلت پر ز نور احمد بُود
به یقین دان که ایمنی از نار
سنایی
قربان قدمتان🌹
پاسخ
اسفند 3, 1401
🌹🌹🌹
🌹🌹
🌹
پاسخ
بهمن 30, 1401
سلام بر شیخ مزامیر
زیبا بود و دلنشین و خوانش چندبار این شعر هربار طعم خودش را دارد
قلمت همیشه نویسا
رسول وقتی به دنیا آمد
پرستوها بر کوس ظفر کوبیدند
گوهر وجودت مصون از تلخی و گزند روزگار
🙏🌹
پاسخ
اسفند 2, 1401
گزینم قران است و دین محمّد
همین بود ازیرا گزین محمّد
یقینم که من هر دُوان را بورزم
یقینم شود چون یقین محمّد
کلید بهشت و دلیل نعیم
حصار حصین چیست؟ دین محمّد
محمّد رسول خدای است زی ما
همین بود نقش نگین محمّد
ناصرخسرو
رسول جان فدای تو 🌹
پاسخ
اسفند 3, 1401
🌹🌹🌹
🌹🌹
🌹
پاسخ
بهمن 30, 1401
بسیار زیبا سرودید استاد مهربان 🌹
پاسخ
اسفند 2, 1401
خورشید خُلد، مهتر دنیا و آخرت
سلطان شرع، خواجة کونَین، مصطفی
چشم و چراغ سنّت و نور دو چشم دین
صاحبْ قبول هفت قرآن، صاحب لوا
عطار
سپاس از لطف شما🌹
پاسخ
اسفند 3, 1401
🌹🌹🌹
🌹🌹
🌹
پاسخ
بهمن 30, 1401
مانا جان عزیز و نازنین
بسیار زیبا بود
خواندمش و وقتی پی نوشتش را خواندم دوباره خواندم و بیشتر لذت بردم
مانا باشی .
پاسخ
اسفند 2, 1401
محمّد کآفرینش هست خاکش
هزاران آفرین بر جان پاکش
چراغ افروز چشم اهل بینش
طراز کارگاه آفرینش
ریاحین بخشِ باغ صبحگاهی
کلید مخزن گنج الهی
نظامی
سپاس از مهربانی تان🌹
پاسخ
اسفند 3, 1401
🌹🌹🌹
🌹🌹
🌹
پاسخ
بهمن 30, 1401
سلام مانای نازنین
♡♡♡♡
بسیار عالی است
این سروده ی ناب
♤♤♤
مرا به مرز جنون می بری برای چه
منی که ساکن جغرافیایی انسانم
تو از سلاله عشقی تو محرم رازی
من از حقیقت این ماجرا چه میدانم
تو خود بهاری و صدها شکوفه باران
من انتهای خزانم …مقیم ابانم
تو نغمه های حجازی به پرده ای از نور
من از قبیله دردم من از خراسانم…
◇◇◇
✍ببخش مانا جان، وقتی هوای بداهه به سرم می زند، باید بنویسم و گرنه می میرم
پاسخ
بهمن 30, 1401
فدای تو که خداوند شعری❤️
پاسخ
بهمن 30, 1401
♡♡♡♡♡♡♡
جناب استاد خراسانی نازنین
❤❤❤
پاسخ
اسفند 2, 1401
خاک بالین رسول الله همه حِرز شفاست
حرز شافی بهرجانِ ناتوان آورده ام
گوهر دریای کاف و نون، محمّد کز ثناش
گوهر اندر کلک و دریا در بنان آورده ام
خاقانی
بی تردید بداهه تان آذینی ست گرانبها بر تارک این صفحه🌹
پاسخ
اسفند 3, 1401
🌹🌹🌹
🌹🌹
🌹
پاسخ
بهمن 30, 1401
قلمتان را می ستایم مانا جان هزاران درودتان باد
پاسخ
اسفند 2, 1401
ای آفتاب گردون، تاری شو و متاب
کز برج دین بتافت یکی روشنی آفتاب
آن آفتاب روشن شد جلوه گر که هست
ایمن ز انکساف و مبرّا ز احتجاب
شمس رسل، محمّد مرسل که در ازل
از ما سوی الله آمده ذات وی انتخاب
بهار
خوش آمدید و محبت کردید 🌹
پاسخ
اسفند 1, 1401
و شگفتا از * انا بشر مثلکم *
که در کت کلمات مانا نمی رود
مگر کدامتان حلول خورشید را
در آستین آدمیزاد دیده اید ،
که پتک این عبارت را آیه آیه بر سرم می کوبید ؟
ندیدم ماه صورتش را ….
درودو سپاس بر استاد بزرگوارم جناب مانای فرهیخته و ارجمند
دستمریزاد عزیز بزرگوار
و من هنوز هم نگاه میکنم و نه ماه می بینم و نه صورتی
و همان دفعه که در ماه دیدم برای هفت جدم کافیست
🙏🙏🙏🙏🙏🙏
پاسخ
اسفند 2, 1401
هم عقل دویده در رکابت
هم شرع خزیده در پناهت
مه طاسکِ گردن سمندت
شب طُرّهیِ پرچم سیاهت
جبریل، مقیمِ آستانت
افلاک، حریم بارگاهت
چرخ ار چه رفیع، خاک پایت-
عقل ار چه بزرگ، طفل راهت
خوردست خدا ز رویِ تعظیم-
سوگند به رویِ همچو ماهت
کمال الدین عبدالرزاق
خوش آمدید بزرگوار 🌹
پاسخ
اسفند 3, 1401
🌹🌹🌹
🌹🌹
🌹
پاسخ
اسفند 2, 1401
عاااالی نگاشتید استاد
درود به شما🌿
پاسخ
اسفند 2, 1401
با آمدنت جهان ما زیبا شد
شب رفت و سپیده سر زد و فردا شد
ایوان مداین که فرو ریخت چه باک
ایوان بلند عاشقی برپا شد
علی جعفری
سپاس فراوان از حضورتان🌹
پاسخ
اسفند 3, 1401
🌹🌹🌹
🌹🌹
🌹
پاسخ
اسفند 3, 1401
سلام خواهر خوبم
ممنونم از زحمتی که کشیدید . دیشب بعد از ده ساعت رانندگی رسیدم امیدیه خوزستان و امروز هم درگیر کار و الان که صفحه را باز کردم از لطف و مهربانی شما مشعوف شدم و قدردان محبت تان هستم .
پاسخ
اسفند 3, 1401
😊 سلام و درود بر مانای آزاداندیش..🌷
خواهش میکنم.. 🙏
لطفتان مستدام استاد اعظم..🙏🌹
پاسخ
اسفند 3, 1401
درود بر حضرت دوست🌹مانا جان جانان
به تو و به فردای این خراب آباد امیدوارم
با قدرت بمان و بنویس
و با قلمت عاشقی پیشه کن
که این شیوهی شاعران قبیله است😍😉
😘🌻🌷💐🌿
پاسخ
اسفند 4, 1401
تا بر بسیط سبز چمن پا گذاشته است
دستش بهار را به تماشا گذاشته است
از بس که دست برده در آغوش آسمان
پا بر فراز گنبد مینا گذاشته است
میبارد از طلوع نگاهش تبار صبح
خورشید را به سینۀ خود جا گذاشته است
تا مثل کوه ریشه دوانده به عمق خاک
یک عمر سر به دامن صحرا گذاشته است
دستی لطیف ساغر سرشار عشق را
در هفت سین سفرۀ دنیا گذاشته است
نوری که از تبلور رخسار او دمید
مهتاب را به خانۀ دلها گذاشته است
(غلامرضا شکوهی)
سلام امیرحسین عزیز . خوش آمدی❤
پاسخ
اسفند 7, 1401
سلام
خیلی عالی بود
از جناب مانا جز این هم انتظار نیست
جدا از محتوای شعر
که هیچ نظری ندارم
اما به شعریت کار اعتراف میکنم
واقعا زیبا بود
چشم بسته میان ههزار شعر می تونم شعرت تشخیص بدم
این به نظرم کم چیزی نیست
حاصل عمری نوشتن و تجربه است
تبریک عرض می کنم برای این کار زیبا
الهی همیشه زنده باشی
پاسخ
اسفند 9, 1401
و انسان هرچه ایمان داشت پای آب و نان گم شد
زمین با پنج نوبت سجده در هفت آسمان گم شد
شب میلاد بود و تا سپیده آسمان رقصید
به زیر دست و پای اختران آن شب، زمان گم شد
همان شب چنگ زد، در چینِ زلفت چین و غرناطه
میان مردم چشم تو یک هندوستان گم شد
تو نوحِ نوحی اما، قصهات شوری دگر دارد
که در طوفان نامت کشتی پیغمبران گم شد
شب میلاد در چشم تو خورشیدی تولّد یافت
شب معراج زیر پای تو صد کهکشان گم شد
(علیرضا قزوه)
سلام و عرض خوش آمد
لطف کردید دوست ناشناس اما عطرآشنا🌷
پاسخ
اسفند 11, 1401
درود بر شاعر گرامی برای این شعر مانا و زیبایش
پاسخ
تیر 26, 1402
و درود فراوان بر شما
بعد از این همه بی معرفتی از مانا که گاه یادش می رود به عزیزانی که قدم بر چشمش می گذارند یک تعارف کوتاه کند
پاسخ
اسفند 11, 1401
درود جناب مانا
زنده باشید 🌹🌹
پاسخ
تیر 26, 1402
در قلبم جا دارید شما
پاسخ
بستن فرم