🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
در گیر و دار زندگی از یار خود غافل شدم
سرگرم با بیهوده ها بی اعتنا بر دل شدم
میبرد با خود روزگار این ذهن پرتشویش را
در ازدحام دردها گم کرده بودم خویش را
وقتی که بودم پیش یار انگار چشمم کور بود
او با همه زیبائیش از چشم من مستور بود
خود را برای زندگی به در و دیوار میزدم
می آمدم شب نیمه جان از خستگی زار میزدم
سرگشته و آشفته حال بودم گرفتار خودم
یا در پی یک لقمه نان یا در پی کار خودم
آسوده بودم هرچه هست دلدار درکم میکند
باور نمیکردم که او یک روز ترکم میکند
اما رسید آن روز شوم او هم برید و خسته شد
رفت آن عزیز با رفتنش درهای رحمت بسته شد
حالا که جایش خالی است جز او نخواهم هیچ چیز
فکری ندارم روز و شب جز یاد و فکر آن عزیز
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (5):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (9):
مهر 21, 1402
وقتی که بودم پیش یار انگار چشمم کور بود
او با همه زیبائیش از چشم من مستور بود
پاسخ
مهر 21, 1402
سلام و درود بر شما
پاسخ
مهر 21, 1402
سلام بانو بیرانوند عزیز
از شماسپاسگزارم و امیدوارم این بیت که انتخاب کردید شمارو به یاد خاطره تلخی نینداخته باشد .این واقعیت تلخ زندگی من است که غفلت کردم و عزیزترین کسم راازدست دادم
سربلند باشید،🌹🥀🌹
پاسخ
مهر 21, 1402
خیلی قشنگ بود این بیت
خدا رحمتشون کنه
پاسخ
مهر 21, 1402
سلام
بله انسان قدر کسی را زمانی می داند که از دست می دهذ
جانش شاد.
در پناه خدا 🌱👌👌👌👌👌🌱
پاسخ
مهر 21, 1402
استاد خراسانی عزیز
ممنون از حضور پر مهرتان
استاد ظاهراً نتونستم به درستی منظورم رو بیان کنم چون هم شما وهم بانو بیرانوند آن عزیز رو درگذشته تصور کردید در حالیکه اون زنده است اما از من جداشد و بعد از ۲۰سال راهش رو از من جدا کرد .شاید گفتن این حرف درست نباشه اما واقعا ترجیح میدادم مرده بود و رفتنش اینقدر عذابم نمیداد
،😞😞😞
پاسخ
مهر 22, 1402
سلیم جان
دردت را خوب می فهمم خیلی خوب
پاسخ
مهر 21, 1402
درود سلیم جان
اثر زیبا و تاثیر گزاری ست
خدا رحمتشان کند
🌺🌺🌺👏👏👏
پاسخ
مهر 22, 1402
شاعر ارجمند
ادیب فرهیخته
سلیم جان حمادی من
طوفان به پا کردی رفیق ، شاهکار بود ، خیلی کیف کردم .
مهرت ماندگار
پاسخ
مهر 22, 1402
چقدر خوبه قدر همو تا کنار همیم بدونیم
یهشبایی تو زندگیِ آدما هست که بعد از ساعتها فکر و خیال، به خودش میاد و میبینه روحش، از اعماق وجود داره گریه میکنه،
ولی از چشماش هیچ اشکی نمیاد.
و برای این اشک وبغض دیگه دیرشده
درودها برشما جناب حمادی ارجمند
زیبا بود قلمتون نویسا 👏👏🌹🌹
پاسخ
بستن فرم