🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
به این روزهایِ منحوسِ یأس
میان امروزِ خزان وُ فردایِ زوال
که کم کم یافت نشود به کلبهٔ تو
جرعهٔ چایِ تلخی هم برای نوشیدن
نگران باش که فردا در کشتزارت
دگر نباشد حتی مشتی کاه برایِ بادها
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند :
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (8):
اسفند 21, 1401
سلام و استاد
بسیار عالی
آنچه در این 42 سال دیده ام حکایت شعر منسوب به حضرت حافظ است :.
این چه شوریست که در دور قمر می بینم
همه آفاق پر از فتنه و شر می بینم
* هر کس روز بهی می طلبد از ایام
علت آن است که هر روز بدتر می بینم *
ابلهان را همه شربت ز گلاب و قند است
قوت دانا همه از خون جگر می بینم
اسپ تازی شده مجروح به زیر پالان
طوق زرین همه بر گردن خر می بینم
دختران را همه در جنگ و جدل با مادر
پسران را همه بد خواه پدر می بینم
هیچ رحمی نه برادر به برادر دارد
هیچ شفقت نه پدر را به پسر می بینم
پند حافظ بشنو خواجه برو نیکی کن
که من این پند به از گنج و گوهر می بینم
در پناه خدا. 🌱❤️👌👌👌👌👌❤️🌱
پاسخ
اسفند 21, 1401
بسیار سپاس از لطف و امعان نظرتان استاد ارجمندم
پاسخ
اسفند 21, 1401
درود بر شما
صبحتون نیکو
دلتون شاد 🌷🌷
پاسخ
اسفند 21, 1401
صبح جنابعالی هم خجسته و پر از خیر و خوشی بزرگوار
پاسخ
اسفند 21, 1401
درودو سپاس بزرگوار
دستمریزاد عزیز
🙏🙏🙏🙏🙏🙏
پاسخ
اسفند 21, 1401
بسیار سپاس از لطفتان استاد ارجمندم
پاسخ
بستن فرم