🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 مخالف خوانی و ترک ادب شرعی، خصیصه ی بارز سبکی تقی دانش

(ثبت: 209808) اردیبهشت 22, 1398 
مخالف خوانی و ترک ادب شرعی، خصیصه ی بارز سبکی تقی دانش

هر چند به معشوقی مشهور ایاز آمد
بر ضد جهانی من دیوانه ی محمودم
(دانش، 1383: 501)
دکتر رجب توحیدیان
چکیده:
تقی دانش از فضلا و ارباب قلم و از شعرای گمنامِ صاحب سبکِ سنت گرای اواخر قاجاریه و اوایل پهلوی است که تحت تأثیر اشعار و افکار شعرای سبک های: خراسانی، آذربایجانی، عراقی، مکتب واسوخت و بخصوص سبک هندی قرار گرفته است. در اشعار و غزلیات تقی دانش، با تأسی از شعرای نامدار سبک هندی، دو نوع اندیشه و نگرش متضاد از هم (موافق خوانی و مخالف خوانی(آشنایی زادیی و هنجار شکنی) به چشم می خورد، یعنی: زمانی نگرشش به عناصر و پدیده های شعری و شخصیت های مشهور داستانی و تاریخی و قرآنی و اسطوره ای، همان نگرش کلیشه ای و تک بُعدی و تکرار شونده در سنت دیرینه ی ادبی( سبکهای شعری خراسانی، آذربایجانی، عراقی) است، زمانی نیز با تأسی از شعرای سبک هندی نسبت به همان عناصر و پدیده های شعری و شخصیت های مشهور نگاه متفاوتی ابراز داشته به هنجار شکنی و مخالف خوانی پرداخته است. منظور از مخالف خوانی(آشنایی زادیی) در شعر تقی دانش، که از خصایص بارز سبکی وی بشمار می آید، آن است که با تأسی از شعرای سبک هندی، به جهت دستیابی به «معنی بیگانه» و فرار از سنت دیرینه ی ادبی، در خصوص معانی و مضامین کلیشه ای و تک بُعدی و تکرار شونده در عرف و هنجار ادبی و شخصیت ها و عناصر مشهور داستانی و قرآنی و اسطوره ای از زوایه ای غیر عرفی نگریسته و به خلاف آمد عادت در خصوص آنها به قضاوت می نشیند و در خصوص عناصر و شخصیت های مذهبی و قرآنی، با تأسی از شعرای سبک هندی، ترک ادب شرعی می کند. نگارنده در این پژوهش موارد مخالف خوانی( آشنایی زادیی) و ترک ادب شرعی را از اشعار تقی دانش استخراج کرده و به ترتیب حروف الفبایی مورد بحث و بررسی قرار داده است. هدف از این تحقیق تعیین موارد مخالف خوانی( هنجار شکنی) و ترک ادب شرعی در محدوده ی شعر تقی دانش است. نتیجه ی تحقیق اینکه مخالف خوانی و ترک ادب شرعی در شعر دانش با تأسی از شعرای سبک هندی در حد قابل توجهی بکار رفته است.
کلید واژه ها:
تقی دانش، سبک هندی، سبک شناسی، مخالف خوانی(هنجار شکنی)، سنت ادبی، ترک ادب شرعی و زاویه ی دید

1- مقدّمه:
محمد تقی ضیاء لشگر متخلص به دانش ، در سال1240 شمسی در تهران چشم به جهان گشود و پس از فراگرفتن مقدمات ادب و معلوماتی که در آن زمان برای کسانی که خود را برای تصدی مشاغل دیوانی حاضر می ساختند، ضروری بود در ایام جوانی در خدمت مرحوم میرزا علی محمد صفا خوشنویس، به فرا گرفتن هنر خطاطی پرداخت و در محضر مرحوم ملاعبد الصمد یزدی و مرحوم میرزا ابوالحسن جلوه، فنون عربیت و ادب و حکمت و علومی را که در آن زمان مورد توجّه خاص دانشمندان و ارباب ذوق و معرفت بود، فراگرفت و به مطالعه و تصفح دیوان شعرای ایران و عرب همت گماشت. در آغاز خدمات دولتی خود در دبیرخانه میرزا علی اصغر اتابک به شغل منشیگری اشتغال داشت و پس از مدتی به آذربایجان(تبریز) در خدمت دیوان انشاء ولایت عهد به سر آورد.( دانش،1383، مقدمه: الف).دانش در وصف ترکان تبریزی می گوید:
بدیدی حافــظ ار ترکــان تبریزی نبخشیدی
سمرقنـــد و بخارا را به خال تُرک شیرازی (همان: 209)
سمرقنــــد و بخـارا را به خال ترک شیرازی
نمی بخشیدحافظ دیده بود ار تُرک تبریزم (همان: 507)
سپس در اوایل مشروطیت در جرگه ی آزادی خواهان درآمد و آثار منظوم و قصاید غرّا که در حمایت از آزادی و نکوهش رژیم استبدادی سروده، نماینده آن دوره از عمر اوست. بعد از سقوط محمد علی شاه و استقرار مشروطه ی دوم در سال 1327 هجری قمری، به سمت ریاست عدلیه ی فارس منصوب شده در مصاحبت سهام الدوله والی ایالت، به سرزمین سعدی و حافظ رهسپار گردید و آنجا اقامت جست. بعد از آن سال ها سمت ریاست دبیرخانه ی ولات فارس را تعهد می کرد و با فضلا و شعرای شیراز همدم بود. وی در سنین اخیر حیات نستباً طولانی خود به تهران بازگشت و ایام بازنشستگی و دوران نهایی عمر خویش را در پایتخت گذراند و به دیدار دوستان و سخن سرایان تهران -که محضرش را مغتنم شمرده و در ایام خانه نشینی از خرمن ذوق و دانش وی خوشه چینی می کردند – صرف اوقات می کرد. (همان، مقدمه: الف). دانش در اواخر عمر نابینا و خانه نشین شد. در 25 اسفند 1326 در گذشت و در قم مدفون شد.( مشیر سلیمی، 1344: 349). دانش دبیر و نویسنده ای توانا بود، خط نستعلیق را بسیار خوب می نوشت. وی از کودکی خطی خوش داشت و در نُه سالی توانست دیوان حافظ را به خط خود بنویسد و در صرف و نحو، تاریخ و جغرافیا و زبان و ادبیات عربی تبحر داشت و عضو پیوسته ی فرهنگستان ایران از آغاز تأسیس آن(1314) بود.(همان: 345). دانش، شاعری را از کودکی شروع کرد. یازده ساله بود که قصیده ای هفتاد بیتی سرود که سبب شهرتش گردید.( برقعی،1391، ج2: 1333).
از دیدگاه سبک شناسی در اشعار و غزلیات تقی دانش، با تأسی از شعرای نامدار سبک هندی، دو نوع اندیشه و نگرش متضاد از هم (موافق خوانی و مخالف خوانی) به چشم می خورد، یعنی: زمانی نگرشش به عناصر و پدیده های شعری و شخصیت های مشهور داستانی و تاریخی و قرآنی و اسطوره ای، همان نگرش کلیشه ای و تک بُعدی و تکرار شونده در سنت دیرینه ی ادبی( سبک های شعری خراسانی و آذربایجانی و عراقی) است، زمانی نیز با تأسی از شعرای سبک هندی نسبت به همان عناصر و پدیده های شعری و شخصیت های مشهور، نگاه متفاوتی ابراز داشته به هنجار شکنی و مخالف خوانی پرداخته است.(ر.ک. توحیدیان و نصرتی، 1391: 72-57) و (ر.ک.توحیدیان، 1394: 132-105) و (ر.ک. توحیدیان، 1388 :117-87). منظور از مخالف خوانی در شعر تقی دانش، که از خصایص بارز سبکی وی بشمار می آید، آن است که با تأسی از شعرای نامدار سبک هندی، به جهت دستیابی به «معنی بیگانه» و فرار از سنت دیرینۀ ادبی، در خصوص معانی و مضامین کلیشه ای و تک بُعدی و تکرار شونده در عرف و هنجار ادبی و شخصیت ها و عناصر مشهور داستانی و قرآنی و اسطوره ای از زوایه ای غیر عرفی نگریسته و به خلاف آمد عادت در خصوص آنها به قضاوت می نشیند و در خصوص عناصر و شخصیت های مذهبی و قرآنی ترک ادب شرعی می کند.(ر.ک. توحیدیان، 1395 :42-25)و (ر.ک. توحیدیان، 1392 :164-139) و (ر.ک. حکیم آذر، 1384: 65-43) و (ر.ک. حکیم آذر، 1385: 55-39).
1-1- اهداف و سوالات تحقیق:
هدف نگارنده در این پژوهش، تعیین و انتخاب موارد مخالف خوانی و انحراف از نُرم و ترک ادب شرعی در اشعار تقی دانش، بر اساس حروف الفبایی بوده است.در این پژوهش به سوالات زیر پاسخ خواهیم داد:
1- آیا تقی دانش در مبحث مخالف خوانی و هنجار شکنی تحت تأثیر شعرای سبک هندی قرار گرفته است؟
2- مواردی که دانش، با تأسی از شعرای سبک هندی، از زاویه ی غیر عرفی به آنها نگریسته است کدامها هستند؟
3- دانش، بر اساس چه دلایلی همچون شعرای سبک هندی به مخالف خوانی پرداخته است؟
4- آیا دانش، در مبحث ترک ادب شرعی، تحت تأثیر شعرای سبک هندی بوده است؟
1-2- روش تحقیق:
روش تحقیق، به صورت کتابخانه ای و توصیفی- تحلیلی بوده است. ابتدا به مطالعه ی کتب و مقالاتی که به موضوع مورد بحث اشاره ای داشته اند پرداخته شده است. در مرحلۀ بعدی غزلیات شاعر، به دقت خوانده شده و موارد مخالف خوانی و ترک ادب شرعی از میان آنها استخراج شده است. در مرحلۀ پایانی، این موارد مخالف خوانی و ترک ادب شرعی، به ترتیب حروف الفبایی مورد بررسی قرار گرفته و از اشعار شعرای سبک هندی و سبک های دیگر نیز شواهدی آورده شده است.
1-3- اهمیت و ضرورت تحقیق:
با عنایت به این که در خصوص موضوع مورد بحث در اشعار تقی دانش، تا به حال تحقیقی صورت نگرفته و از دید استادان و صاحبان فن در پرده ی اغماض مانده است، نگارنده در صدد برآمد که این موضوع مهم سبک شناسی را در اشعار و غزلیات تقی دانش به طور کامل مورد بحث و بررسی قرار دهد تا هنر نمایی شاعر از این چشم انداز سبک شناسانه، مورد توجه ادبا و اهل قلم و تحقیق قرار گیرد.
1-4- پیشینه ی تحقیق:
در خصوص مخالف خوانی و هنجار شکنی و ترک ادب شرعی، در اشعار دانش تاکنون هیچ تحقیقی صورت نگرفته و حتی صاحبان فن نیز در این زمینه بحثی به میان نیاورده اند. از جمله ی آثاری که به زندگی، آثار و شعر و سبک شعری وی پرداخته است، مقدمه ی دیوان خود شاعر است که به قلم اساتید: علی اصغر حکمت، علامه جلال الدین همایی و هوشنگ میر مطهری(داماد شاعر) نوشته شده است.( دانش،1383، مقدمه: الف-له). علی اکبر مشیر سلیمی در خصوص دانش می نویسد: «…دانش در اواخر عمر نابینا و خانه نشین شد. در 25 اسفند 1326 در گذشت و در قم مدفون شد.»( مشیر سلیمی، 1344: 349). «دانش دبیر و نویسنده ای توانا بود، خط نستعلیق را بسیار خوب می نوشت. وی از کودکی خطی خوش داشت و در نُه سالی توانست دیوان حافظ را به خط خود بنویسد و در صرف و نحو، تاریخ و جغرافیا و زبان و ادبیات عربی تبحر داشت و عضو پیوستۀ فرهنگستان ایران از آغاز تأسیس آن(1314) بود.»(همان: 345). سید محمد برقعی، در خصوص تولد و زندگانی و شعر دانش و اینکه از چه سنی شاعری را شروع کرده و سبب شهرت وی مطالبی ذکر کرده و به 12 مورد از آثار دانش اشاره کرده است.(برقعی،1391، ج2: 1333). در هیچ یک از این آثار کوچکترین اشاره ای به خصیصه ی سبکی دانش، یعنی مخالف خوانی و ترک ادب شرعی نشده است. پژوهش حاضر از جمله ی کارهای تحقیقی بکری است که به مخالف خوانی و ترک ادب شرعی در اشعار تقی دانش پرداخته است.
2- شعر و سبک شعری تقی دانش:
علی اصغر حکمت، در خصوص شعر و سبک شعری دانش و تأثیر پذیری وی از شعرای پیشین می نویسد:« در قصیده سرایی شیوه ی قدما و مخصوصاً انوری و ظهیر فاریابی را تتبع بسیار کرده و به آن از نظر احاطه کامل به زبان و ادبیات عرب، چاشنی مخصوص بخشیده و سبکی خاص خویش پدید آورده که هم از حیث پختگی و انسجام الفاظ و جزالت بیان و هم از کثرت معانی و نکات دقیق و هم از لحاظ روانی و روشنی عبارات در دوران خویش کمتر نظیر داشت بلکه فرد و یکتا بود.»( دانش، 1383 : ب). جلال الدین همایی در این خصوص می نویسند:« مرحوم دانش شاعری به تمام معنی استاد بود و فنون و دقایق این هنر را به خوبی می دانست.گنجینه ای سرشار از لغات و اصطلاحات و اطلاعات متفرقه ی علمی و ادبی که برای شعرای کهنه کار مکتب قدیم دربایست است، در مخزن حافظه ی نیرومندش ذخیره داشت…در انواع شعر از قصیده و غزل و قطعه و… دست داشت و لیکن طبعاً قصیده سرا بود و در این شیوه از اساتید قدیم مخصوصاً خاقانی پیروی می کرد و به اسلوب او، لغات و اصطلاحات علمی و ادبی فارسی و عربی را در اشعار خود به کار می برد.»( همان: ه- و). دانش در قصیده حماسی در ستایش و تمجید از خود می گوید:
مسعود سعـــــدم در سخـــن خاقانی شروانیم
کــاخ رفیـــــع فضل را من بانیــم من بانیم
بر من به چشم لطف بین ای وارث کسری و جم
در شعر حسان العجم دانـم که خود می دانیم
بر معنیــــم گـــر پی بری بر باطنم گر ره بری
شاعـر نخوانـی مر مرا بل قطب دوران خوانیم
عطار نیشابوریــــــم شمس الحق تبریزیـــــم
من مولـــــوی رومیــم من ناصر یمگانیم…
( دانش، 1383: 124)
در جای دیگر بر خلاف عقیدۀ پیشین می گوید:
…من نـــــه آن شاعـــــر تبریزی قطران نامم
آرزومنـــــدی مـــــدح شه مملان چکنم
من نــــه شروانــــی و آن افضل دین خاقانی
رخ پـــی شعر سوی درگه خاقان چکنم…؟ (همان: 755)
مسعود سعــــــد سلمــــان گـــــر از خاک
خیــــــــزد نهــــد به خاکــــم پیشانی (همان: 648)
هوشنگ میر مطهری( داماد شاعر) درخصوص شعر و سبک شعری تقی دانش و تأثیر پذیری وی از پیشینان می نویسند:«دوران تاریخی مصادف با ادوار زندگی این شاعر را محققان دوران بازگشت ادبی نام نهاده اند. بازگشت ادبی که در تاریخ ادبیات ایران از آن نام برده می شود از آن جهت است که پس از رکود و بی رونقی و کسادی بازار ادب که در دوران صفوی و نادر و زندیه و اوایل دوران قاجار پیدا شد بر اثر یک رشته پیوند های نو که از خارج مرز های ایران و کوشش ارباب قلم در داخل ایران به ادبیات ایران خورد چنانکه فرهنگ های کبیری در ادب فارسی در خارج از ایران تدوین شده و تحقیقات نوینی در ادبیات عرب و تاریخ اسلام و مخصوصاً شیعه در داخل ایران انجام و به زبان فارسی منتشر گردید و در سایه ی یک آرامش نسبی در عصر طولانی ناصری، آمادگی های فکری در محیط پیدا شده و این جنین در عصر مظفری متولد شد، یعنی آثار تحولات فکری از خارج و داخل در این دوران به طرز خاصی از الهامات شاعران و نویسندگان و ارباب قلم در محیط فضل و دانش آن روز پخش شد. در این بازگشت گذشته از توجه به افکار تازه ای که از مغرب زمین در ایران راه یافته بود، توجهی خاص در طرز نگارش یا تتبع در دیوانهای اشعار قدما مخصوصاً به دوران اولین شکفتگی ادبیات ایران بعد از اسلام پدید آمد و بعد ها به کمالات معنوی و عرفانی که در قرن ششم و هفتم در عرفان ایران پیدا شد، نظرها دوخته شد و این دو معنی در بیان شعرای این عصر دیده می شود. مقلدین و تضمین کنندگان قصاید و غزلیات و کلیۀ قالبهای شعری از عنصری شاعر مدیحه سرا و منوچهری عاشق وصف طبیعت و ناصر خسرو شاعر متکلم و سنائی و مولوی ستاره گان قدر اول آسمان عرفان و خاقانی که بسیاری از این معانی را در اشعار خود به نحوی خاص گرد آورده بود، زیاد در این عصر دیده می شوند. دانش نیز در همین سیر پرآشوب و فتنۀ دوران زندگی خود، مثل این است که جمیع این سیر فطری از عشق ورزیدن به وصف طبیعت و مدیحه سرایی بعنوان ستایش مظاهر قدرت ازلیت و قصاید کلامی به تبعیت از ناصر خسرو و اشعار بلند عرفانی هم طراز سنایی و سرودن مثنویات به شیوه ی مولوی و احیاء تاریخ باستان به سبک فردوسی در بحر خاص و غزلیات دلکش به استقبال از سعدی و حافظ با مضامین بکر و دیگر انواع سخن مانند ابن ایمین و بسحاق اطعمه و… حتی قصاید آزادی خواهانه را در آثار خود گرد آورده و به دنیای ادب عرضه داشته است. از این جهت می توان گفت که دانش احیاء کننده جمیع سبک ها و طرز های بیان مطالب بعد از اسلام در عصر خود بود. در دیوان های به جای مانده از دانش که بالغ بر بیست و چهار مجلد است از این که شاعر گاه و بیگاه این سلطه و عظمت را در خود حس نموده و خود را با اساتید بزرگ از قبیل خاقانی، ناصر خسرو می سنجیده زیاد به چشم می خورد و صراحتاً در اشعار خود می گوید فضیلت آنان بر من فضیلت تقدم زمانی است.» (دیوان،1383، مقدمه: ی- یا). در مقام فخریه می گوید:
دانش! ز ادب شعـــر تو برتر چـــــو بگویند
گوینـــــــد که شیواست چو گفتار نظامی
فضل از متقــــدم بــــود ار چند که شعرت
بالاتـــــــر و والاتـــــــر از استاد گرامی (همان: 620)
…نه چون مسعود جرجانی و یا قطران تبریزی
اثیــر الدیــــن اخسیتک اثیر الدین ادمـانی
تقــدم راست فضل و برتری ورنه کجا دانش!
به دامانت رسد دست جمال الدین و خاقانی (همان: 640)
با مطالعه ی بیانات هوشنگ میر مطهری معلوم می گردد که منظور ایشان از جمیع سبک ها و طرزهای بیان مطالب که دانش تحت تأثیر آن ها قرار گرفته است، تنها سبکهای شعری خراسانی و آذربایجانی و عراقی بوده است، در حالی که نشانه های فراوانی از معانی و مضامین مکتب وقوع و واسوخت و همچنین سبک اصفهانی- هندی را نیز می توان در لابه لای معانی و مضامین شعری دانش سراغ گرفت.
3- آثار تقی دانش:
1-دیوان هزار غزل 2- دیوان قصاید3-دیوان مقطعات 4- نوشین روان در شرح سلطنت انوشیروان 5- ن و القلم شرح حال خطاطان در سه جلد 6- بحر محیط در دوازده جلد 7- بحیره خلاصه ای از بحر محیط 8- اکسیر اعظم در چهار جلد 9- لآلی شاهوار به امر وزارت فرهنگ 10- جنّت عدن به سبک بوستان 11- فردوس برین به شیوۀ گلستان 12- تذکرۀ صدر اعظمی 13- وجوه تسامی 14 امثال حکم 15- دیوان حکیم سوری در سه جلد 16- تذکرۀ آش کشکیان به شیوۀ بسحاق اطعمه 17- بیان حقیقت در شرح احوال خود(دانش، 1383، مقدمه: له) 18- علم بدیع فارسی(نیکو همت،1327 : 68). تقی دانش در غزلی در خصوص آثار خود این گونه می سراید:
…آب حیــــــــات میــچکد از نوک خامه ام
محــروم از آن نداشت فلک چون سکندرم
هفتــــــــــاد سال خامه ز دستم نیوفتـــاد
هشتــــــاد سال باشد و پنجــاه دفـتـرم
صندوقهـــــای پر گهـرم چون قند به چشم
ناید چو گنـج یافتـــــگان هیـــچ باورم… (دانش،1383: 473)
4- مخالف خوانی و سنت شکنی و ترک ادب شرعی در شعر تقی دانش و علل آن:
سنت به اصول و قواعد پذیرفته شده ای اطلاق می شود که همواره به صورت موضوع، قالب یا صناعتی خاص در آثار ادبی تکرار می شود. برای مثال، قالبهای غزل و قصیده در شعر فارسی از جمله ی سنن پذیرفته ی ادبی به شمار می آیند. بر خورد شعرا و نویسندگان با سنن ادبی همیشه یکسان نبوده است. گاه شاعر یا نویسنده ای نو آور با تغییر و تحول در سنت آن را در خدمت اندیشه ای نو به کار می گیرد و بدعت گذاری می کند(نجاری نوبری و دیگران، 1396: 64). زلف یار پدیده ای ثابت است که در طول تاریخ، تغییر چندانی ندارد اما می توان سالهای طولانی دربارۀ آن شعر سرود . این کار چگونه ممکن است؟ تنها راه چنین کاری آن است که لفظها را دگرگون سازیم تا به شکلهای جدیدی دست پیدا کنیم(محمدی، 1374: 244). هرگاه کسی به آفاق و انفس نگاه تازه ای داشته باشد، به ناچار برای انتقال صور نوین ذهنی خود- ما فی الضمیر خود- باید از زبان جدیدی استفاده کند. اصطلاحات و ترکیب نوینی به کار برد. به ناچار اسم و اصطلاح وضع خواهد کرد یا به لغات بار معنایی تازه ای می دهد.(شمیسا، 1374: 15)
اغلب « شاعران را دستمایه هایی ثابت و پذیرفته شده است در مکتب اینان، لب، لعل را و گل، بلبل را تداعی می کند. سرو از اندام حکایت دارد و نی از دوری شکایت، و اینها نشأت گرفته از باور های اجتماعی، فرهنگی، مذهبی، سنّتی و گاه خرافی است و هر چه هست، قولی است که جملگی برانند. برخی امور در عرف و هنجار ادبی مقدس است و مطلوب و برخی ناپسند و منفور، حیوانی عزیز است و فرخنده پی و دیگری شوم است و نا مبارک. اینکه ریشه این باورها از کجا سیراب میشود، خارج از بحث ماست و اینکه چرا در ایران کبوتر پیک عشاق و مظهر مهر است و در نزد هندیان کلاغ را این رتبت است، قابل تأمل می نماید، اما اینکه شاعری با این باور ها از در خلاف درآید و نغمۀ مخالف را چنان خوش بخواند که به گوش جان ها بنشیند، خبر از نوعی تخیّل قوی و اندیشۀ ژرف می دهد و از قضا از جملۀ مشخصه های کلیم و صائب و بیدل یکی همین امر است. با اقرار دیگران را به دیدۀ انکار نگریستن و در باور های استوار آنان رخنه ایجاد کردن. شاعران آب بقا را ستوده و دستیابی بدان را نشانه لطف حق دانسته و خضر را که بدان سرچشمه دست یافته به دیدۀ رشک و غبطه نگریسته اند و اسکندر را با همۀ زور و زر شایسته نوشیدن آن ندیده و گفته اند:
سکنـــــدر را نمـــیبخشنـــــد آبـــــــــی
بـــــه زور و زر میّسر نیست ایـــــن کار (حافظ، 1374: 224)
اما صائب آب بقا را تلخ و خضر نوشندۀ آن را تلخ کام می شمرد:
خبـــــر ز تلخـــــــی آب بقـــــا کسی دارد
که همچــــو خضر گرفتار عمر جاوید است»
(سجادی، 1389: هفده – شانزده)
وقتی با هر متن هنری و خلّاق روبه رو می شوید، از رباعیات خیام تا دیوان حافظ و سعدی و تمام آثار برجستۀ ادبیات بشری، خواهید دید که آن هنرمند، حرفی را که دیگران، حتی عامۀ مردم، به کرّات از آن سخن گفته اند و از فرط تکرار خسته کننده شده است، به گونه ای صورت نو بخشیده که ما با لذّت از آن استقبال می کنیم.( شفیعی کدکنی، 1391: 98). در دوره ی سبک هندی، شاعران، فعّال کردن «هنرسازه» ها را «معنی بیگانه» می خوانده اند و در جوهر اندیشۀ ایشان هم چیزی از نوع آشنایی زدایی وجود داشته است که به صورت« معنی بیگانه» خود را نشان می داده است.(همان: 98).
ترک ادب شرعی را در پیوند با متون ادبی می توان به کارگیری مضامینی دانست که با عقاید دینی و باورهای ایمانی و مذهبی خواننده ی آن متن(چه در عصر مؤلف متن و چه در دوره های دیگر) سازگار نیست و آنها را به چالش می کشد؛ از این رو، این خوانندگان وجود چنین مضامینی در متن و کار رفتِ آنها بوسیلۀ مؤلف را ترک ادب شرعی تلقی می کنند.البته با این تعریفِ گسترده پیداست که مفهوم و مصداق ترک ادب شرعی، تا حدی نسبی است و بسته به اینکه خواننده چه کسی و در چه زمان و محیطی باشد و با چه نگرشی به متن بنگرد، و نیز بسته به دین، مذهب، عقیده ی فقهی و کلامی حاکم بر جامعه ی او، مضامین یک متن می تواند از جانب یک خواننده خلاف شریعت و از دید خواننده ای دیگر موافق آن تلقی شود.(مستعلی پارسا و جلالی، 1395: 155). حوزه های شکل گیری ترک ادب شرعی در متون ادبی را می توان ذیل دَه دسته طبقه بندی کرد:1- مضامین مدحی(مدح آمیخته با اغراق)؛ 2- مضامین فلسفی کلامی؛ 3- مضامین عرفانی؛ 4- مضامین مبتنی بر تأویل؛ 5- مضامین ملامتی قلندری؛ 6- مضامین انتقادی؛ 7- مضامین لهو و مُجون؛ 8- مضامین بر گرفته از علوم جدید؛ 9- مضمون یابی های شاعرانه؛ 10- مضامین تغزلی.( همان: 157).
با مطالعه ی اشعار و غزلیات تقی دانش می توان دریافت که مضامینی که دانش، به ترک ادب شرعی پرداخته است، از نوع مضامین فلسفی کلامی«… اشعاری که در بردارنده ی مضامین، چون و چراها و پرسشهای کلانِ فلسفی اند، آشکارا، طیف گسترده ای را، از کم رنگ ترین ها چون فروع تا پر رنگ ترین ها یعنی اصول دین، به چالش می کشند که مسلما از دید شریعت، رنگی از ترک ادب را با خود دارند.»(همان: 161) و مضامین عرفانی« ابیاتی که در این مقوله جای دارند، نباید مبالغه ای عادی یا صرفا یک تابوشکنی همچون اشعار قلندری دانست. ریشه ی این مساله را می توان در بنیادهای فکری، معرفتی شعرا و فهم دگرگونه شان از دین و شریعت و عرفان جستجو کرد.»(همان: 162)و مضامین انتقادی( نقد باورها و استنباط های عرفی از دین و شریعت) بوده است؛ یعنی« به چالش کشیده شدن باور های عرفی از دین، در نگاهی تعبدی که هیچ گونه چون و چرایی را در ظواهر شریعت بر نمی تابد،می تواند خروج از جاده ی صواب دین تلقی شود.»( همان: 163).
با تفحص در اشعار و غزلیات تقی دانش، علل و عوامل مخالف خوانی و هنجار شکنی و ترک ادب شرعی در شعر دانش را با تأسی از شعرای سبک هندی می توان در این موارد خلاصه کرد:
1-یکی از علل وجود مخالف خوانی و آشنایی زادیی در شعر دانش آن است که وی با تأسی از شعرای نامدار سبک هندی نظیر صائب تبریزی و دیگران، یک عنصر و پدیدۀ شعری و یا یک واقعیت ثابت و متعارف را که بیشتر برگرفته از محیط اطراف اوست، از جنبه ها و زوایای مختلف مورد بررسی قرار داده و بر خلاف سنت دیرینۀ ادبی درباره آن به قضاوت می نشیند.
2- یکی دیگر از علل این مخالف خوانی و هنجار شکنی و بخصوص ترک ادب شرعی را با تأسی از شعرای سبک هندی، می توان در عواملی نظیر: مضمون یابی و مضمون تراشی و پرگویی و پیروی محض از شعرای سبک هندی و واکنشهای سلبی و انکار آمیز و مبارزۀ منفی با عملکرد حکومت در انجام بسیاری از اعمال افراطی، تعصب آلود، یک سویه و سطحی نگرانه و… دانست.
مبحث مخالف خوانی و هنجار گریزی و ترک ادب شرعی در شعر تقی دانش با تأسی از شعرای سبک هندی از سه حال خارج نیست: 1- یا به انتقاد از آن چیزی می پردازد که مقبول اکثریت شعرا بوده 2- یا به ستایش از آن چیزی می پردازد که در نظر اکثریت شعرا ناخوشایند بوده است. در کتب بدیعی فارسی از آرایه ای به نام «تغایر یا مغایره یا تلطف» نام برده اند و منظور از صنعت و آرایۀ «تغایر یا مغایره» (تحسین ما یستقبح) و (تقبیح ما یستحسن)، آن است که متکلم بر وجه لطیفی مدح کند، آنچه را که نزد عموم نکوهیده است و قدح کند آنچه را که در نزد دیگران ستوده است.( گَرَگانی، 1377: 154) 3- یا معنی و مضمون تازه ای است که در سنت دیرینۀ ادبی فارسی مسبوق به سابقه نبوده و شاعر با استفاده از آرایۀ ادبی «حسن اختراع یا سلامت اختراع » تصویر کاملا بکری از آن خلق کرده است.
مواردی که تقی دانش با تأسی از شعرای سبک هندی، به جهت خلق معنی و مضمون جدید؛«معنی بیگانه» از طریق علل و عواملی که پیشتر ذکر گردید، به هنجارگریزی و مخالف خوانی و ترک ادبی شرعی دست زده است، می توان به این موارد اشاره کرد:
4-1- ایراد گرفتن بر خلقت آفرینش:
تقی دانش بر خلاف اکثریت شعرا با مخالف خوانی و هنجار شکنی و ترک ادب شرعی(غلوّ مردود و فاحش و قبیح) و با نقد مضامین فلسفی کلامی و مضامین انتقادی و با به چالش کشیدن باور عرفی دین و شریعت، بر خلقت آفرینش ایراد گرفته می گوید:
خلقت شش روزه را فرصت نشد بهتر بنا
به جهـان از هم بریزی و ز نو بنیان کنی (دانش، 1383: 616)
4-2- برابر دانستن نوازش معشوق عاشق را بر صد حج اکبر:
دانش، بر خلاف سنت دیرینه ی شعر و ادب فارسی و افکار و عقاید دینی و مذهبی اکثریت، با ترک ادب شرعی(غلوّ مردود و فاحش و قبیح) و با به چالش کشیدن باورهای عرفی از دین و نقد باورها و عقاید دینی و مذهبی اکثریت، نوازش عاشق از ناحیۀ معشوق را برابر با صد حج اکبر می داند:
معشوقــــــی ار نوازشی از عاشقـی کند
این یک عمــــل برابر صد حج اکبر است (همان: 425)
4-3- پیر طریقت:
دانش، همنوا با شعرای سبک هندی، نظیر کلیم کاشانی و بر عکس هنجار دیرینه ی ادبی؛ بخصوص شعرای عرفانی- که سالک راه حق را به پیروی محض از پیر طریقت دعوت می کنند – با ترک ادب شرعی و با نقد مضامین عرفانی و افکار و عقاید عرفا، در نگرش منفی به رهبر و پیر طریقت، خطاب به سالک راه حق می گوید:
سالک! به بیابانها نـــــی پیر طریق ارشد
سودش نه از این سودا جـــــز بادیه پیمایی (همان: 647)
4-4- ترجیح محمود بر ایاز:
دانش، بر خلاف سنت ادبی تکرار شونده و مقبول العام- که محمود را عاشق و ایاز را معشوق می دانند- با استفاده از آرایه ی ادبی «حُسن اختراع یا سلامت اختراع»می گوید که عاشق و دیوانۀ محمود است:
هر چنـــــد به معشوقی مشهور ایاز آمد
بر ضد جهانـــــــی من، دیوانه ی محمودم (همان : 501)
4-5- ترجیح محنت هجران یکشبه بر ریاضت هفتاد ساله:
دانش، بر خلاف اکثریت شعرا ، با ترک ادب شرعی( غلو مردود و فاحش و قبیح) و با به چالش کشیدن باور های عرفی از دین و نقد باورها و عقاید دینی و مذهبی اکثریت، محنت هجران یکشبه را بر ریاضت هفتاد ساله ترجیح می دهد:
دانـــــش! به از ریاضت هفتاد ساله است
یک شب اگر به محنت هجران به سر بری (همان : 628)
4-6- تشبیه سنگ به دل معشوق:
دانش، بر خلاف عرف و هنجار دیریتۀ ادبی که دل معشوق را از لحاظ سختی به سنگ تشبیه کرده اند ، سنگ را به دل سخت معشوق مانند می کند:
تشبیه سنگ بر دل سخـــــت تو بایدم
تشبیه چون توان دل سخت تو را به سنگ؟(همان : 463)
4- 7- تشبیه گل به گلعذاران:
دانش بر خلاف هنجار ادبی و اکثریت شعرا که چهره ی معشوق را به گل تشبیه کرده اند، گل را به چهره معشوق تشبیه می کند:
رخسار گلعــذاران چون گل مگوی دانش
تشبیه بایدت داشت گـــــل را به گلعذاران( همان : 538)
4- 8- تشبیه نکردن معشوق به آفتاب و ماه و سرو و صنوبر:
دانش، بر خلاف اکثریت شعرا و با استفاده از آرایۀ ادبی «تنزیه » مانند کردن معشوق را به آفتاب و ماه و سرو و صنوبر، شایستۀ حُسن معشوق نمی داند:
تشبیه شاعران نــــه سزاوار حسن توست
نه آفتـــــــــاب و ماه و نه سرو و صنوبری(همان : 646)
در جای دیگر بر خلاف اکثریت شعرا، که قامت معشوق را به سرو تشبیه کرده اند، می گوید:
بالای بلنـــــد گـــــل من سرو مخوانید
ای اهل نظـــر! اینهمه کوته نظری چیست (همان : 289)
4-9- جام جم:
نگاه دانش بر خلاف سنت دیرینۀ ادبی و با تأسی از شعرای سبک هندی نظیر بیدل دهلوی نسبت به عناصر و شخصیت های مذهبی و اساطیری و تاریخی، به جهت خلق معنی و مضمون جدید؛ «معنی بیگانه»، متضاد از هم(موافق خوانی و مخالف خوانی) است، یعنی: زمانی نگرشش به عناصر و شخصیت های مشهور داستانی و تاریخی و قرآنی و اسطوره ای، همان نگرش کلیشه ای و تک بُعدی و تکرار شونده در سنت دیرینۀ ادبی( سبک های شعری خراسانی و آذربایجانی و عراقی) است، زمانی نیز با تأسی از شعرای سبک هندی و بر خلاف هنجار ادبی نسبت به همان عناصر و شخصیت های مشهور، نگاه متفاوتی ابراز داشته به هنجار شکنی و مخالف خوانی پرداخته است. دانش، بر خلاف شعرای عرفانی که قایل به دریافت اسرار جهان تنها از جام جم (جام جهان بین) بودند می گوید:
نه اندر جام جم تنها ز هر جامی جهان پیدا
قدح سرشار کن از باده بنگر طبع سرشارم (دانش، 1383: 512)
4-10- حضرت ابراهیم و حضرت اسماعیل:
تقی دانش بر خلاف سنت ادبی و اکثریت شعرا و با تأسی از شعرای سبک هندی با ترک ادب شرعی و با به چالش کشیدن باورها و عقاید دینی و مذهبی اکثریت در خصوص حضرت ابراهیم و حضرت اسماعیل گوید:
من ز قربانــــــــی تو باز نکردم چو ذبیح
یا پسر را به سلامت نبرم همچو خلیل (همان : 467)
4-11- حضرت جبرائیل:
تقی دانش بر خلاف سنت ادبی و اکثریت شعرا و با ترک ادب شرعی و با زبان طنز، در خصوص حضرت جبرائیل گوید:
کلید رزق خلایــــــــق به دست میکائیل
نشسته منتظــــــر صور حشر اسرافیل
به خلق قابــــــــض ارواح هست عزرائیل
پس از پیمبــــــر بیکار مانده جبرائیل (همان : 753)
4-12- حضرت خضر:
«…نگاه شعراي سبك هندي، بخصوص صائب، نسبت به شخصيّت خضر(ع) و آب حيات او دوگانه است: يكي اينكه صائب در برخورد با داستان خضر(ع) و آب حيات، موافق سنّت ادبي فارسي بر خورد كرده و به تحسين و ستايش خضر و آب حيات مي پردازد. دوم اينكه هنجارشكني و مخالف خواني كرده و برخلاف عرف و عادت شاعران گذشته، به انتقاد از مقام و شخصيت خضر مي پردازد. تعداد ابياتي كه صائب در آنها از زاويۀ مخالف به خضر مينگرد، بحدّي است كه مي توان آن را يك ويژگي سبكي صائب در نظرگرفت. شعراي زيادي قبل از صائب نگرش انتقاد آميزي به شخصيت خضر داشته اند؛ اما چون بسامد اين موضوع در اشعار آنان زياد نبوده است. نمي توان مخالف خواني و هنجار شكني را خصيصه ی سبكي آنان محسوب داشت…»( حکیم آذر، 1384: 47).«…اولین نمونه های هنجار شکنی در باب خضر با ملایمت و محافظه کاری از حدود قرن ششم به چشم می خورد. سعدی و حافظ این محافظه کاری را با کنایات آمیختند و خضر را مورد نقد ملیح قرار دادند؛ اما هیچ گاه، همچون صائب و دیگر شعرای سبک هندی کار را به ترک ادب شرعی نکشانیدند. عدول از هنجار در شعر صائب و دیگر شعرای سبک هندی در خصوص خضر و آب حیات را می توان به موضوعات زیر تقسیم کرد:
1-تفضیل بر خضر یا عناصر داستانی او2- نپذیرفتن منّت آب حیات 3- بی حاصل بودن عمر جاودان خضر 4- تنها خوری خضر 5- ناتوانی خضر6- شرمندگی خضر 7- پرهیز از آب حیات8- گرانجانی خضر 9- حیرت از خضر 10-خودخواهی خضر 11- ننگ آب حیات12- ملامت خضر(ای خضر!…) 13- عمر جاودان ارزانی خضر14- سیر شدن خضر از آب حیات 15- گمراه کنندگی خضر 16- پایان یافتن عمر ابد17- پشیمانی خضر 18- امساک خضر در خصوص ندادن آب حیات به اسکندر 19- افسانه بودن ماجرای خضر…»( حکیم آذر، 1385: 45-44).
تقی دانش بر خلاف عرف و هنجار دیرینۀ ادبی و همنوا با شعرای سبک هندی ، با ترک ادب شرعی و با بیان مضامین انتقادی و با نقد باورها و استنباط های عرفی از دین و بر خلاف باورها و عقاید دینی و مذهبی اکثریت ، در خصوص خضر می گوید:
از عمر ابد ای خضر! بر گوی چه بردی سود
آینـــــده چو بگذشته دان حاصل ایامت (دانش، 1383: 363)
جــــز زحمــــت حـوادث و دیدار مرگها
بر گـــــو چه سود خضر ز عمر دراز کرد (همان: 386)
4-13- حضرت یوسف:
برخورد دانش، با حضرت یوسف با تأسی از شعرای سبک هندی، به دو صورت متضاد از هم(موافق خوانی و مخالف خوانی) است؛یعنی زمانی موافق با هنجار دیرینه ادبی و همنوا با اکثریت شعرا، به حضرت یوسف به دیده مثبت نگریسته می گوید:
تو پادشه مصـــــری بر تخت شهی بنشین
ای یوسف من! شو دور از مردم بازاری (همان: 641)
نه هر شاهی سزای تختگاه ملک مصر آمد
هزاران قرن باید یوسفی آید ز کنعانی (همان:637)
زمانی نیز با تأسی از شعرای سبک هندی با مخالف خوانی و ترک ادب شرعی و بیان مضامین انتقادی و با به چالش کشیدن باور های عرفی از دین و نقد باورها و عقاید دینی و مذهبی اکثریت، در خصوص حضرت یوسف می گوید:
کعنـان به کجا مصر کجا گوی چه نسبت
پیغمبـری و پادشهــــی را به غلامی (همان: 620)
4-14- دوست داشتن دشمن و دشمن داشتن دوست:
در کتب بدیعی فارسی از آرایه ای به نام «تغایر یا مغایره یا تلطف» نام برده اند و منظور از صنعت و آرایۀ «تغایر یا مغایره» (تحسین ما یستقبح) و (تقبیح ما یستحسن)، آن است که متکلم بر وجه لطیفی مدح کند، آنچه را که نزد عموم نکوهیده است و قدح کند آنچه را که در نزد دیگران ستوده است.( گَرَگانی، 1377، 154). دانش، بر خلاف هنجار دیرینۀ ادبی؛ بخصوص سعدی شیرازی دشمن را دوست و دوست را دشمن می دارد:
آنچه خصم جان ما، او را ز جان خدمتگریم
ور محـــــبّ ماست با او بـــر معادا میرویم (دانش، 1383: 515)
ما ز کس یاری ندیدستیم و یاری می کنیم
گر جهان دشمن شود، ما دوستداری می کنیم(همان: 478)
4- 15- زاهدی و توبه به عهد شباب و عاشقی و باده به پیری:
دانش، بر خلاف عرف و هنجار و سنت دیرینۀ ادبی- که زاهدی و توبه را مربوط به پیری و عاشقی و باده را مختص عهد شباب میدانند- با تأسی از شعرای سبک هندی می گوید:
عاشقی و باده به پیـــــــــری خوش است
زاهــــــــدی و توبــــه به عهــــــد شباب (همان :261)
4- 16- زلف معشوق:
با تحقیق و تفحص در سبکهای شعری پیش از سبک هندی، بخصوص سبک عراقی و شعرای برجسته ی آن نظیر حافظ، به این نتیجه می رسیم که نگرش شعرای سبک عراقی نسبت به عناصر و پدیده های شعری، از جمله زلف معشوق، کلیشه ای و تک بعدی است؛ یعنی زلف، به عنوان مظهری از تجلیات جلالی معشوق ازلی قلمداد می گردد و همچون کمندی در نظر گرفته می شود که دل عاشق را به اسارت می گیرد . به همین جهت نگرش به زلف، در سبک عراقی جنبه ی منفی دارد؛ در حالی که در سبک هندی، سوای از این که موافق با عرف و هنجار ادبی، به جنبۀ منفی زلف توجه می شود، بر خلاف هنجار ادبی و به جهت دستیابی به معنی بیگانه، به نوعی دیگر به مضمون زلف پرداخته می شود.(توحیدیان و نصرتی،1391: 61). دانش، به جهت دستیابی به «معنی بیگانه» همنوا با شعرای سبک هندی، نظیر بیدل دهلوی و بر خلاف سنت ادبی تکرار شونده در شعر و ادب فارسی؛ بخصوص سبک عراقی و حافظ شیرازی گله ای از زلف معشوق ندارد:
گله از زلف چــــه داری به پریشانـی دل
ای دل آشفتــــه! تو باید گله از شانه کنی (دانش، 1383: 626)
4-17- سوختن معشوق:
تقی دانش، بر خلاف اکثریت شعرا؛ بخصوص شخصیتهای عرفانی نظیر: خواجه عبدالله انصاری، که معتقد است که: محبت و عشق عاشق را می سوزاند نه معشوق را ، همنوا و هم عقیده با تنهای قمی( قاضی سعید قمی) از شعرای سبک هندی، معتقد است که نه تنها عاشق؛ بلکه معشوق هم می سوزد:
اگر پروانـــــه سوزد، شمع هم از سوز ننشیند
ببیــن در عاشق و معشوق عهد دوستداری را (همان : 241)
مسوزان عاشق خود را تو ای شمع و مشو غافل
که گر پروانه می سوزد تو نیز آتش به جان داری( همان: 582)
4-18- شکوه و شکایت از روزگار و چرخ فلک:
شکایت از روزگار در شعر تقی دانش با تأسی از شعرای سبک هندی به دو صورت متضاد از هم (موافق خوانی و مخالف خوانی) بیان گردیده است. یعنی زمانی موافق با سنت دیرینۀ رایج ادبی، به شکایت از روزگار و چرخ فلک می پردازد:
چرخ کجـــرو قدمی راست سوی ما ننهاد
آنچه کرد او همه دانش! به فسونسازی کرد ( همان: 424)
زمانی نیز با مخالف خوانی، همنوا و هم اندیشه با ناصر خسرو ، خیام و بخصوص شعرای سبک هندی معتقد است که شکایتی از روزگار و چرخ فلک ندارد:
با چرخ چون کنم که پدر ماست چرخ پیر
سهـــــــــراب وار پنجه به رستم نمیزنم (همان: 496)
4-19- مرگ:
«مرگ بزرگترین رویداد زندگی هر انسانی است و همیشه ذهن و اندیشۀ آدمیان را به خود مشغول می دارد. در ادبیات مکتوب دینی و غیر دینی ایران قبل و بعد از اسلام، بیشترین جست و جوها و دل مشغولی های نویسندگان و شاعران و عالمان، در این خلاصه می شود تا راهی برای فرار از مرگ یا چیرگی بر هول و هراس ناشی از آن بیابند که تلاش های شاعران و نویسندگان ایران بعد از اسلام برای غلبه بر مرگ یا کاهش دغدغۀ ناشی از آن را می توان در سه شیوه یا در سه اندیشه منحصر کرد: نخست کسانی که آن را ستوده اند مولانا جلال الدین بلخی، بزرگترین نمایندۀ این گروه به شمار می آید. دوم، دسته ای که با نفرت و کراهت به مرگ نگرسته اند و برای غلبه بر آن، به خوشباشی و اغتنام فرصت روی آورده اند که خیام را باید پیشرو و نمایندۀ این دسته به حساب آورد. سوم،گروهی که واقع گرایانه به آن نگریسته، مرگ و زندگی را چونان دو روی یک سکه دیده و کوشیده اند، ضمن بهره بردن از نعمت های این جهان، به دیگران هم بهره برسانند. سعدی بزرگترین نمایندۀ این دسته به شماراست.»( فلاح، 1387: 223). دانش، بر خلاف سنت ادبی تکرار شونده و رایج و مقبول العام- که نگرش به مساله مرگ اکثرا منفی بوده(مرگ گریزی)- و همنوا و هم اندیشه با شعرای سبک هندی، نظیر کلیم کاشانی و واعظ قزوینی در نگرش مثبت به مرگ (مرگ ستایی) گوید:
مرگ با این زندگی بس دوستر بود از حیات
آنچه خلقش دشمن جان من به جان میخواستم (دانش، 1383: 511)
با تأمل در بیت فوق می توان دریافت که ستایش تقی دانش از مرگ، از نوع مرگ ستایی عارفانه امثال مولانا نیست(ر.ک. حسین پور چافی، 1385: 64-53)؛ بلکه از نوع مرگ ستایی امثال واعظ قزوینی است که از دست زندگی و مشکلات و امرار معاش به تنگ آمده و به دامان مرگ پناه برده اند.
4- 20- منصور حلاج:
دانش، بر خلاف هنجار دیرینۀ ادبی، که اکثرا به منصور حلاج و ماجرای انا الحق گفتن وی به دیدۀ مثبت نگریسته اند ، با ترک ادب شرعی و با نقد مضامین عرفانی و افکار و عقاید عرفا و با نقد باورها و عقاید دینی و مذهبی اکثریت می گوید:
قصــــۀ حلاج و دار عشق نتوانــم شنیدن
پنبه بگذارم به گوش ار گفت خواهی گفتگویش (دانش، 1383: 462)
در جای دیگر هم عقیده با حافظ گوید:
گر تــــو حلاج چنین کاشف اسرار نبودی
بستی از گفتـــــــه زبان را به سر دار نبودی (همان: 573)
در جای دیگر با استفاده از آرایۀ ادبی«حُسن اختراع یا سلامت اختراع»( ر.ک. ابدع البدایع، گرگانی: 226) بر خلاف سنت رایج ادبی، که نگرش نسبت به حلاج و انا الحق وی مثبت است، در ستایش منصوره نام مغنیه و انتقاد از حلاج گوید:
گر رخ منصوره را منصــور می دیدی به دار
دعــــــوی انــــی انا الحق را بدو بگذاشتی (دانش، 1383: 577)
5- نتیجه گیری:
با تحقیق و تفحص در اشعار و غزلیات تقی دانش می توان دریافت که وی تحت تأثیر اشعار و افکار شعرای سبکهای: خراسانی(رودکی، ناصر خسرو، مسعود سعد سلمان و انوری)، آذربایجانی(خاقانی)، عراقی(مولانا، سعدی و حافظ) مکتب واسوخت(وحشی بافقی) و بخصوص سبک هندی( صائب تبریزی و دیگر شعرای سبک هندی) قرار گرفته است. با مطالعه ی اشعار و غزلیات دانش، می توان دریافت که در غزلیات وی، با تأسی از شعرای نامدار سبک هندی، دو نوع اندیشه و نگرش متضاد از هم (موافق خوانی و مخالف خوانی(هنجار گریزی) به چشم می خورد، یعنی: زمانی نگرشش به عناصر و پدیده های شعری و شخصیت های مشهور داستانی و تاریخی و قرآنی و اسطوره ای، همان نگرش کلیشه ای و تک بُعدی و تکرار شونده در سنت دیرینه ی ادبی: سبک های شعری خراسانی، آذربایجانی، عراقی است (موافق خوانی) زمانی نیز با تأسی از شعرای سبک هندی، از زوایای دید مختلفی نسبت به همان عناصر و پدیده های شعری و شخصیتهای مشهور نگریسته و نگاه متفاوتی نسبت به آنها ابراز داشته به هنجار شکنی و مخالف خوانی پرداخته است. منظور از مخالف خوانی در شعر تقی دانش، که از خصایص بارز سبکی وی بشمار می آید، آن است که با تأسی از شعرای سبک هندی، به جهت دستیابی به «معنی بیگانه» و فرار از سنت دیرینه ی ادبی، در خصوص معانی و مضامین کلیشه ای و تک بُعدی و تکرار شونده در عرف و هنجار ادبی و شخصیت ها و عناصر مشهور داستانی و قرآنی و اسطوره ای از زوایه ای غیر عرفی نگریسته و به خلاف آمد عادت در خصوص آنها به قضاوت می نشیند و در خصوص عناصر و شخصیت های مذهبی و قرآنی با تأسی از شعرای سبک هندی، ترک ادب شرعی می کند. با تفحص در اشعار و غزلیات تقی دانش، علل و عوامل مخالف خوانی و هنجار شکنی و ترک ادب شرعی در شعر دانش را با تأسی از شعرای سبک هندی می توان در این موارد خلاصه کرد:1- یکی از علل وجود مخالف خوانی در شعر دانش آن است که وی با تأسی از شعرای نامدار سبک هندی نظیر صائب تبریزی و دیگران، یک عنصر و پدیده ی شعری و یا یک واقعیت ثابت و متعارف را که بیشتر برگرفته از محیط اطراف اوست، از جنبه ها و زوایای مختلف مورد بررسی قرار داده و بر خلاف سنت دیرینه ی ادبی درباره آن به قضاوت می نشیند. 2- یکی دیگر از علل این مخالف خوانی و بخصوص ترک ادب شرعی را با تأسی از شعرای سبک هندی، می توان در عواملی نظیر: مضمون یابی و مضمون تراشی و پرگویی و پیروی محض از شعرای سبک هندی و واکنشهای سلبی و انکار آمیز و مبارزه ی منفی با عملکرد حکومت در انجام بسیاری از اعمال افراطی، تعصب آلود، یک سویه و سطحی نگرانه و… دانست. مبحث مخالف خوانی و ترک ادب شرعی در شعر تقی دانش با تأسی از شعرای سبک هندی از سه حال خارج نیست: 1- یا به انتقاد از آن چیزی می پردازد که مقبول اکثریت شعرا بوده 2- یا به ستایش از آن چیزی می پردازد که در نظر اکثریت شعرا ناخوشایند بوده است. 3- یا معنی و مضمون تازه ای است که در سنت دیرینه ی ادبی فارسی مسبوق به سابقه نبوده و شاعر با استفاده از آرایۀ ادبی «حسن اختراع یا سلامت اختراع » تصویر کاملا بکری از آن خلق کرده است. با مطالعه ی اشعار و غزلیات دانش می توان دریافت که مضامینی که دانش، به ترک ادب شرعی پرداخته است، بیشتر از نوع نقد مضامین فلسفی کلامی و مضامین عرفانی و بخصوص مضامین انتقادی( نقد باورها و استنباط های عرفی از دین و شریعت) و به چالش کشیدن باورهای عرفی از دین و شریعت و نقد باورها و عقاید دینی و مذهبی اکثریت بوده است.
پی نوشتها:
– هوشنگ میر مطهری(داماد شاعر) در خصوص تخلص شعری وی می گوید:« …غزلی که مرتجلاً [در سن دوازده سالگی ] در برابر اهل ادب فی البدیهه سروده شده و به موجب آن اساتید وقت تخلص«دانش» را به او داده اند»( دانش،1383، مقدمه: یج). مطلع آن غزل این است:
دلــی نیست کـز غــم نفــــــــرسوده بــــــاشی
جفایـــــــــی نبـــــــاشد کــــــــه ننمــــــــــــوده باشی (همان: 597)
– در کتاب سخنوران نامی ایران در تاریخ معاصر نوشته: محمد اسحاق و ترجمه: اسماعیل برادران شاهرودی، در خصوص محل و سال تولد تقی دانش چنین آمده است:« دولتمرد و ادیب معاصر ایرانی، ملقب به ضیاء لشکر و مستشار اعظم، متخلص به دانش و معروف به حکیم سوری. وی در سال 1288 در تفرش به دنیا آمد و در تهران پرورش یافت. پدرش، میرزا حسین خان تفرشی، که ناصر الدین شاه به دلیل سیه چردگی او را به بلور ملقب ساخت بود، وزیر ناصر الدین شاه، حاکم تهران و رییس قور خانه بود.»( اسحاق،1363 ج2: 195). دانش در دیوان صراحتاً خود را از تفرش و از قریۀ فم دانسته است:
دانـش! اگـر ز تفــرش و از قریــــۀ فمـــــم
مـــــــن دم ز فهــــم می زنــم از فــــــــم نمی زنم (دانش، 1383: 497)
– هر کـــــــــــه نامخت از گــــــذشت روزگار
نیـــــــــز ناموزد ز هیــــــــــــــچ آموزگـــــــار (رودکی سمرقندی، 1374: 56)
صحبت آموزگــــار هیــــــــچ نیامـــــوزدت
گر کـــــه نیامـــــــوختت تجربت روزگــــــــار (دانش، 1383: 438)
ناصر خسرو با لحنی تعلیمی و انتقادی در نکوهش مردم و زمانۀ خود می سراید:
جـــــــان و خرد رونده برین چرخ اخضرند
یا هـــــــر دوان نهفتـــــــــه درین گوی اغبرند
عالــــــــم چرا که نیست سخنگوی و جانور
گر جان و عقـــــــل هر دوبدین عالم اندرند…؟
آنهــــــا که نشنوند سخـــــــــن زین پیمبران
نزدیک اهـــــــل حکمت و توحید کافــــــرند..( ناصر خسرو، 1380: 211)
دانش به تبعیت از ناصر خسرو در همان وزن و قافیۀ شعر وی و با همان لحن تعلیمی و انتقادی در نکوهش مردم عصر و زمانۀ خود می گوید:
قومـــــــی که بر به صورت انسان مصورند
گر نـــــــــی بهیمــــــــــــه اند چرا بار میبرند
تیمــــــــارشان آب و علیــــق است از وطن
پس خـــــــــود ز چیست بارکش قوم دیگرند…( دانش، 1383: 60)
از کـــــــــــــردۀ خــــویشتــــن پشیمانـــــــم
جــــــــز توبه ره دگــــــــــــــر نمـــــی دانم (مسعود سعد سلمان، 1374: 295)
دانش با تأسی از قصیدۀ مسعود سعد در همان وزن و قافیه در تباهی حال خویش می گوید:
آزرده شد از فلــــک بسی جانــــــــــــــــــم
ای دوست! دگـــــــــر تـــــــو خود مرنجانم…(دانش، 1383: 134)
باز این چــــــه جوانی و جمالست جهان را؟
وین حال که نوگشت زمین را و زمان را؟ (انوری،1376ج1: 9)
دانش با تأسی از انوری در همان وزن و قافیه و ردیف گوید:
شب شد دگـــــــــر و شمع بر آورد زبان را
پروانه! تـــو خاموش کن این آتش جان را ( دانش، 1383: 226)
– صبحـــــــــدم چون کلّه بندد آه دود آسای من
چون شفق در خون نشیند چشم شب پیمای من (خاقانی شروانی، 1374: 320)
بر در دل نیمشب آمـــد بــــــــت رعنای من
گفـــــت بیرون کن همه اغیار را از جای من (دانش، 1383: 540)
– خــوش می روی به تنها ، تنها فــدای جانت
مــــدهوش میگذاری یـــــــــاران مهــــربانت (سعدی، 1374: 530)
دانش با تأسی از سعدی در همان وزن و قافیت گوید:
بس ناله می نمودیـــــــم بــــــر خاک آستانت
مــــــا را اگــــــــــر نبودی تشویش پاسبانت (دانش، 1383: 280)
سعدی در گلستان گوید:«… هر چه نپاید، دلبستگی را نشاید.» (سعدی، 1374: 54). دانش با تأسی از سعدی گوید:
گو با دل اگر بر سرت از عشق نشانی است
دلبستگیت چیست بـــــدان چیز که فانی است (دانش، 1383: 352)
سعدی در گلستان می گوید:«عاصی که دست بر دارد، به از عابد که در سر دارد.»( سعدی، 1374: 184). دانش با تأسی از سعدی گوید:
گنهکــــــاری کــــــــــــه از کردکـــار بیزار
به از عابــــــد کــــــــــــه بر طاعات مغرور (دانش، 1383: 730)
دل می رود ز دستـــــــــم صاحبدلان خدا را
دردا که راز پنهـــــــــــان خواهد شد آشکارا (حافظ، 1374: 99)
دور فلک ز کــــــویش آواره ساخـــت ما را
با مــــــدعی بگویید کــــــــــن ترک مدعا را (دانش، 1383: 232)
کی شعــر تر انگیــــزد خاطر که حزین باشد
یک نکتـــــــه ازین معنی گفتیم و همین باشد (حافط، 1374: 181)
باده و رطل گــــــــران طبــــع من آرد روان
شعر سرایـــــم چسان طبع که سرشار نیست (دانش، 1383: 297)
کــــــــی شعـــــــــــر نشـــــــاط آورش هست
آنگــــــــاه کـــــــه خاطــــــــری غمین است (همان: 329)
– در ربع اول قرن دهم هجری مکتب تازه ای در شعر فارسی به وجود آمد که غزل را از صورت خشک و بی روح قرن نهم بیرون آورد و حیاتی تازه بخشید و در نیمۀ دوم همان قرن به اوج کمال خود رسید و تا ربع اول قرن یازدهم ادامه داشت. این مکتب تازه را که برزخی میان شعر دورۀ تیموری و سبک معروف به هندی« زبان وقوع» می گفتند. و غرض از آن بیان حالات عشق و عاشق از روی واقع بود.(گلچین معانی، 1374: 3). شعرای وقوعی تشخیص داده بودند که شعر سبک عراقی از واقعیت دور شده و کاملاً جنبه ی ذهنی و تخیلی یافته و در زیر بار سنن ادبی در حال فناست. پس باید به سوی حقیقت گویی و واقعیت(وقوع گویی) بازگشت. اما مسأله این است که قالب مسلط شعری، قرن ها غزل بود که دو قهرمان اصلی بیش ندارد: عاشق و معشوق! و همواره معشوق در حال اعراض از عاشق بیچاره است. آنان بر آن شدند تا این رابطه را دگر گون کنند: اکنون اولاً عاشق می تواند از معشوق اعراض کند و ثانیاً معشوق و رابطه های عاشقانه باید جنبه حقیقی بیابد. پس اساس شعر مکتب وقوع این است که وقایع بین عاشق و معشوق و حالات آنان مبتنی بر واقعیت باشد.( شمیسا، 1374: 270). مکتب واسوخت هم شعری است که درآن بر خلاف سنت شعری غزل، عاشق از معشوق روی می تابد و دیگر ناز او را نمی خرد و به سراغ معشوق دیگر می رود. مبدع این طرز وحشی بافقی است.( همان: 272). وحشی بافقی مبدع طرز و مکتب وقوع یا واسوخت، در شکل گیری مضامین و دورن مایه های شعری تقی دانش نقش قابل توجهی را ایفا کرده است. با مطالعۀ دیوان تقی دانش، می توان دانست که بیشترین تأثیر پذیری دانش، از وحشی بافقی، بیان معانی و مضامین و درون مایه های شعری وی بوده است. در بند سوم ترکیب بند معروف وحشی باقی با عنوان«شرح پریشانی» چنین آمده است:
…نرگـــــــس غمـــــزه زنش این همه بیمار نداشت
سنبل پــــر شکنش هیــــــــــچ گرفتار نداشت
این همـــــه مشتـــــــری و گــــــرمی بازار نداشت
یوسفــــــی بود ولــــــــی هیچ خریدار نداشت
اول آن کس کــــــــــه خــــــــریدار شدش من بودم
باعث گرمـــــــــی بازار شدش مـــــــن بودم (وحشی بافقی، 1377: 273)
تقی دانش از حیث وزن و قافیه و ردیف به استقبال ترکیب بند معروف وحشی بافقی رفته و با تأسی از مکتب وی(وقوع گویی)، واقعیت را بر زبان رانده و خطاب به معشوق این گونه می سراید:
عشـــــــــق مــــــن داد بـــــه بازار نکوئیت رواج
پیش از این حسن تو این رونق بازار نداشت (دانش، 1383: 276)
دانش با تأسی از وحشی بافقی، شاعر مسلّم مکتب وقوع یا واسوخت، رک و بی پرده خطاب به معشوق می گوید:
جز چنـــــد خطی سر نزد از روی تو وین چیست
حُسنـــــت دگـــــــر آن گرمــــــی بازار ندارد (همان: 393)
حلقـــه حلقـه مکــــــــن آن زلف که از مار نترسم
گر چــه بسیـــــــار بترسیـده ام این بار نترسم (همان: 500)
جانــــــــــا! منــــــاز از ایــــــــن مایـــه ی جمال
تو شهــــــــره ی جمالـــــی و من شهرۀ کمال
دانـــــــــــی جمــــــال زود پذیـــــرد زوال لیــک
هرگــــــز کمـــــــــال را نبود در جهان زوال (همان: 469)
با دشمــــن مــــن عهــــــــــــد مودت چــو ببستی
من عقــــــد محبت ز تــــــــو ای دوست بریدم (همان: 481)
ز مـــــــــــا چو دور شود یارخواهم این ز خـدای
که یاد او نکنـــــد دل، چــــو یـــــــــاد ما نکند (همان: 428)
– صائب تبریزی- نمایندۀ تمار عیار شاخۀ ایرانی سبک هندی- از جملۀ شعرایی است که بیشترین تأثیر را بعد از حافظ و سعدی، در شکل گیری معانی و مضامین شعری تقی دانش داشته است. با مطالعۀ عمیق دیوان دانش، م یتوان پی برد که دانش، تحت تأثیر درون مایه های فکری صائب و دیگر شعرای سبک هندی واقع گردیده و به بیان آن درون مایه ها در اشعار خود اقدام کرده است. صائب گوید:
مــــــــــوش با جاروب در سوراخ نتوانست رفت
خواجه با چندین علایق چون به حق واصل شود؟ (صائب تبریزی،1375،ج3: 1303)
با قیـــــــــــد علایــــق نــــــــه ای آزاد کـــه نارد
جــــــاروب بـــــه دم بسته به سوراخ شود موش (دانش، 1383: 459)
برد چـــــــون خورشید هر کس را به اوج اعتبار
بر زمیــــن چون سایه آخر می کشاند روزگار (صائب تبریزی،1375،ج 5: 2208)
مـــــــرا علـــــوّ نـــــدهــــــد روزگـــار ور بدهاد
بر آسمـــــــان بــــــردم تا که بر زمین افکند (دانش، 1383: 377)
عشق هــر کس را که خواهــد، میکند زیر و زبر
پشت و روی جنس دیدن، بر خریدن حجت است (صائب تبریزی،1375، ج 2: 487)
مشک مویش گـــــر خریـــــداری، خریداری نما
ای صبـــــــا! تا چند آن را زیــــر و بالا میکنی (دانش، 1383: 580)
– یک عمــــــــر میتوان سخن از زلف یار گفت
در بند آن مبـــــــــــاش که مضمون نمانده است (صائب تبریزی،1375، ج2: 974)
– حسن اختراع که آن را سلامت اختراع نیز گویند، آن است که متکلم معنی غریبی را اختراع نماید که دیگری بر وی سبقت نگرفته باشد و در نزد ذوق سلیم مطبوع آید.( گرگانی، 1377: 226) و (زاهدی، 1346: 226) و (تقوی، 1317: 268).
– صاحب ابدع البدایع در ذیل «غلو» آن را به دو دسته تقسیم می کند: غلو مقبول و غلو مردود.(گرگانی، 1377: 280). منظور از غلو مردود و فاحش و قبیح، آن است که امر محالی را بدون الفاظ تردید و ادات تشبیه بیاورند؛ خصوصا اگر به مقدسات دینی بر خورد داشته باشد(زاهدی، 1346: 454). غلو فاحش، چنان باشد که شاعر در اقسام مدح و هجا یا در اغراق اوصاف اشیاء مبالغه بحدی رساند که مرتکب محظوری شرعی شود(واعظ کاشفی سبزواری، 1369: 171)
– سالک به مقصــــد از ره تجـــــــرید می رسد
در راه عشق، رهـــــبر من، رهزن من است (کلیم کاشانی، 1376، ج1: 84)
– … پیــــــر را بگـــــــزین که بی پیر این سفر
هست بس پــــــر آفــــت و خوف و خطر
آن رهـــــــی کــــــــــه بارها تو رفتــــــــه ای
بــــــی قلاووز انــــــــــــدر آن آشفته ای
پس رهـــــــــی را که ندیدستــــــی تـــــو هیچ
هیــــــــن مرو تنها! ز رهبر سر مپیچ…(مثنوی، دفتر اول، ابیات:2947-2945)
به می سجـاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید
که سالک بیخبر نبود ز راه و رسم منزلها (حافظ، 1374: 97)
بــــــــــه کـــــــوی عشق منه بی دلیل راه قدم
که من به خویش نمودم صد اهتمام و نشد (همان: 185)
– دل همچو سنگت ای دوست به آب چشم سعدی
عجب است اگر نگردد کــــه بگــــردد آسیابی (سعدی، 1374: 740)
ای نـــــــور چشـــــــم مــن ز رخ لاله رنگ تو
سوگنـد سخـــــت مــــن به دل همچو سنگ تو (دهلوی، 1391: 344)
نقش فریــــب غیـــــــــــر پــــذیرفت همچو موم
چــــــون نــــــرم گشت آه دل همچو سنگ تو (وحشی بافقی، 1377: 136)
تن ز گــــل نازکتـــــر و دل همچــــــــــو سنگ
چــــــون تـــــــوان رستن ز دستـــت العیــــاذ (فیض کاشانی، 1387، ج 2: 850)
… نوش دارویـــــــی و بعد از مرگ سهراب آمدی
سنگدل این زودتر می خواستــی، حالا چرا (شهریار، 1386، ج1: 35)
– آخر ای خورشید خوبان مر تو را رخصت که داد
کز خراسان اندرا شوری به شروان در فکن (خاقانی شروانی، 1374: 649)
ای آفتــــــاب روشن و ای سایـــــه ی همـــــــای
ما را نگاهــــــــــی از تو تمام است اگر کنی (سعدی، 1374: 795)
سرو چمـــــــــــــان مــــن چرا میل چمن نمی کند
همـــــــدم گــــــــل نمی شود یاد سمن نمی کند(حافظ، 1374: 197 )
ای گــــــــل خنـــــــدان مـــــــن سرو خرامان من
مـــــــــن همه زان توام گر نه تویی زآن من (نظامی، 1383 :331)
ای ســـــــــــرو سهـــــــی کـــــــه در فراقـــــــت
چــــــــــو زریــــــــن نـــــــــال زار و زردم (خاقانی،1374: 641)
ایـــــــام را به ماهــــــی یک شب هــــــــلال باشد
وآن ماه دلستــــــــــــان را هر ابرویی هلالی (سعدی، 1374: 779)
– این صنعت بدین نام در پارسی نیامده و در تعریف آن نوشته اند: تنزیه بعکس تشبیه است؛ بدین طریق که متکلم چیزی را از اینکه مثل و مانندی داشته باشد مبرّا می سازد.( نشاط ،1342، ج 2: 374)
– گـــــــــــر یک نفس آیینـــــه کنی نقش قــــدم را
بر خاک نشانـــــــی هـــــوس ساغر جم را (بیدل دهلوی، 1384، ج1: 222)
– سالها دل طلب جام جـــــــــم از مـــــــــا می کرد
وآنچه خـــود داشت ز بیگانه تمنّا می کرد…
گفتم این جام جهـــــــــان بین به تو کی داد حکیم
گفت آن روز کــــــه این گنبد مینــا می کرد (حافظ، 1374: 170)
– سنگ هــــــــــم بی انتقامی نیست در میزان عقل
بت شکستی مستعـــــد آتش نمــــــرود باش (بیدل دهلوی،1384، ج2: 898)
– بیکســـی را کعبــــــــه ی مقصود می دانیــــم ما
خضر را شمشیــــــر زهــــر آلود می دانیم ما
(صائب تبریزی،1375، ج1: 145)
دانش مشهدی:
ای خضـــــر! خوش ز همسفــــران دور مانده ای
جــــــــز بیکسی نتیجـه ی عمر دراز چیست؟ (قهرمان، 1376 :112)
ای کـــــــــه از عمــــر دراز خضر میگویی مگو
هست ایـــن افسانه ای کان خواب غفلت آورد(وحید قزوینی، 1394، ج2: 1256)
نیستم محتــــــــاج خضـــــــــر از همت روشندلی
از گـــــــداز خویش، چــــون آینه آبم داده اند (همان، ج2: 1283)
منّت ز خضــــــر با همـــــه کـــــــــوری نمیکشم
در کـــــف ز استقامت طبعم عصا بس است (کلیم کاشانی،1376، ج1 : 69)
– دامن کشیـــــدن از کـــــــــــف عشاق سهل نیست
یوسف از این گنــــــاه به زندان نشسته است (صائب تبریزی،1375، ج2: 963)
خون خــــــــــود یوسف درون چاه کنعان می خورد
این سزای آن که روی دست اخوان می خورد (همان، ج 3: 1181)
نمی آید ز یــــــوسف جستجـــــــــوی پیـــر کنعانی
پسر آن مهر کی دارد که دنبال پدر گردد؟ (طغرای مشهدی، 1384: 139)
ببین چه بـــــــــر سر یعقوب آمــــــــــــد از یوسف
وفا مجوی ز معشوق اگر چه فرزند است (سلیم تهرانی، 1349: 64)
می فـــــرستد به پـــــــدر پیـــــــــرهـــــن خالی را
یوسف از دولت حسن این همه خود را گم کرد (غنی کشمیری، 1362: 109)
بـــــه مصر دلبری بــر هم خورد هنگامه ی یوسف
چـــــــــــو در بازار رعنایی بیارایی دکانی را (شاپور تهرانی، 1383: 44)
تو در بازار چـــــــــون پیدا شدی بر خلق ظاهر شد
که یوسف پیش ازین بهر چه بر چیدست دکّان را (همان: 45)
آنــــــی کـــــــــه ز شرم ذقـــنت یوسف مصـــری
خود را به چَه غصّه فکند و سر چَه بست (شانی تکلو، 1390: 245)
– با بـــــــدان بـــــــــــد باش و با نیکــــــــــان نکو
جــــــــــای گل، گل باش و جای خار خار (سعدی، 1374: 914)
– در جوانــــــــــی توبه کن تا از ندامت بر خوری
نیست تا دندان، لب خود را گزیدن مشکل است (صائب تبریزی،1375،ج2: 524)
زعصیـــــان لب گزیــــدن در جوانیها نمک دارد
ازاین نعمت چه لذت می بری؟چون ریخت دندانها (مخلص کاشانی، 1379: 91)
سرخوش لاهوری:
حیف ای غافــــــل به پیری نادم از عصیان شدی
می گزی زافسوس لب اکنون که بی دندان شدی (گلچین معانی، 1369: 76)
– دل در کمـــــند نَفَــــــــس نالـــــــــــه می کنــــــد
ما را گمان که زلف بتان دام داشته است (بیدل دهلوی،1384، ج1: 342)
– مشـــــــــــو حافــــظ ! ز کیـــــــد زلفـــــش ایمن
که دل بـرد و کنون در بنــــــد دین است (حافظ، 1374: 123)
در زلـــــــف چـــــون کمندش،ای دل! مپیچ کانجا
سرهـــا بریــده بینی بی جرم بی جنایت (همان: 143)
– محبت محبّ را سوزد نه محبوب را و عشق طالب را سوزد نه مطلوب را (سالار منافی اناری، 1377: 45)
– محال است این که معشوق از محبت بیخبر باشد
مگو پروانه تنها سوخت آتش نیز می سوزد (قاضی سعید قمی، 1383: 976)
– نکــــــــوهش مکـــــــــــــن چــــرخ نیلوفری را
بـــــــرون کـــن ز سر باد و خیره سری را
بــــــــــری دان ز افعــــــــــــال چــــرخ برین را
نشاید ز دانـــــــــا نکوهش مــــــر بری را (ناصر خسرو، 1380: 126)
– نیکــــی و بـــــــــدی کــــــــه در نهاد بشر است
شادی و غمـــی که در قضا و قـــــدر است
با چــــــــــرخ مکـــــــــن حوالــــه کاندر ره عقل
چرخ از تو هـــــزار بار بیچـــــاره تر است (برزی، 1376: 48)
– از چــــــــرخ چـــــه می نالی اگـــر بخت نداری
بی طالعـــــــــــی طفل ز تقصیر پدر نیست (کلیم کاشانی، 1376، ج1: 130)
شکایت از ستــــــــم چــــــرخ نا جوانمردی است
که گوشمال پــــدر، خیــر خواهی پیر است (صائب تیریزی،1375، ج2: 829)
گفتـــــــــی کـــــه بجـــــــــز حیله نباشد فن چرخ
یا رام بــــه کس نمیشود توسن چـــــــرخ
خود بـــــــــی هــــــنری بـــــر آسمان طعنه مزن
بیهــــــــــوده مبــند گـــاو در خرمن چرخ (قدسی مشهدی، 1375: 701)
خاطر مــــــا شکوه ای از جور گردون سر نکرد
بار ها بشکست و زین مینا صدایی بر نخاست (بیدل دهلوی، 1384، ج1: 408)
شکــــــــــوه از پیر زن دهــــر ز نامردی هاست
مرد آن است کــــــــه از خویش شکایت دارد (میرزا محمد حسینی، 1369: 93)
مــــــــــــن و شکایت افلاک؟ کافــــــرم جویــــا!
اگر دلـــــــــم ســـــــر سودای این دکان دارد (جویای تبریزی، 1378: 143)
ناله از جــــور فلک در کیش ما دون همتی است
شکوه مذمـــــــوم است از بیداد بی پا و سری (همان: 299)
– در مـــــرگ هست آنچــــــه در آب حیات نیست
آسان ز یاد مــــــــرگ شود آنچه مشکل است (کلیم کاشانی،1376، ج1: 72)
رحــم در عالــــــــم اگر هست اجل دارد و بس
کاین همه طایـــــــــــر روح، از قفس آزاد کند (همان: 314)
بر درگـــــــــه خلــــــــــق بندگـــــی ما را کشت
هر سو پـــــــی نـــــــــــان دوندگی ما را کشت
فــــــــارغ نشویـــــم یکـــــــــــدم از فکر معاش
ای مـــــرگ! بیــــــــــــا که زندگی ما را کشت (واعظ قزوینی، 1359: 561)
– ز بهــر این چنیـــــن راهی دو عیار از سر پاکی
یکی زیشان انا الحق گفت و دیگر گفت سبحانی (سنایی غزنوی، 1385: 331)
بیــــــار جـــــــام اناالحق شـــــــــراب منصوری
دراین زمـــــــــان که چو منصور زیر دار توام (مولانا، 1376: 640)
گفـــــت فرعونــــــی: انــــــــا الحق، گشت پست
گفـــــــت منصـــــــــوری: انـــــا الحق و بِرَست ( مولانا، مثنوی، دفتر پنجم: 797)
رمـــــــــــوز سرّ انا الحق چـــــــه داند آن غافل
کـــــــــه منجــــذب نشـد از جذبـه های سبحانی (حافظ، 1374: 87)
– گفـــــت آن یـــــــار کـــــــزو گشت سر دار بلند
جرمش این بــــــود که اسرار هویـــــدا می کرد (همان: 170)

6- منابع و مآخذ:
الف- کتابها:
1- اسحاق، محمد، (1363)، سخنوران نامی ایران در تاریخ معاصر(دو جلدی)، ج2، مترجم: اسماعیل برادران شاهرودی، تهران: نشر طلوع، چ اول
2- انوری، علی بن محمد، (1376)، دیوان(دوجلدی)، ج اول، به کوشش: محمد تقی مدرس رضوی، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چ پنجم
3- برزی، اصغر، (1376)، خیام نامه (شرح رباعیّات خیام)، بناب: انتشارات اعظم بناب، چ اول
4- برقعی، سید محمد باقر،(1391)، سخنوران نامی معاصر ایران(دو جلدی)، ج2، قم: نشر دارالعلم، چ سوم
5- بیدل دهلوی، میرزا عبد القادر،(1384)،دیوان، دو جلدی، به تصحیح: اکبر بهداروند ، تهران: سیمای دانش، چ اول
6- تقوی، نصرالله، ( 1317)، هنجار گفتار( در فن معانی و بیان و بدیع فارسی)، تهران: چاپخانه مجلس، بدون نوبت چاپ.
7- تهرانی، شاپور، (1383)، دیوان، از شعرای نامدار قرن یازدهم هجری، مقدمه، تصحیح و تعلیقات: محمد رضا طاهری، تهران: نگاه، چ اول
8- جویای تبریزی،(1378)، دیوان، به اهتمام: پرویز عباسی داکانی، تهران: برگ، چ اول
9- حافظ، شمس الدین محمد،(1374)، دیوان، با مجموعۀ تعلیقات و حواشی علّامه محمد قزوینی ، به اهتمام: عبد الکریم جربزه دار، تهران: انتشارات اساطیر، چ پنجم
10- حسین پور چافی، علی.(1385)، بررسی و تحلیل سبک شخصی مولانا در غزلیات شمس، تهران: چ اول
11- حسینی، میرزا محمد باقر،( 1369)، دیوان، سخنور سدۀ یازدهم و دوازدهم، ویراستۀ:میر جلال الدین کزّازی، تهران: نشر مرکز، چ اول
12- خاقانی شروانی،(1374)، دیوان، به کوشش: ضیاء الدین سجادی، تهران: انتشارات زوّار، چ پنجم
13- دانش، تقی(مستشار اعظم)، (1383)، دیوان(قصاید، هزار غزل، مقطعات)، تهران: انتشارات دانشگاه تهران، چ دوم
14- دهلوی، امیر خسرو،(1391)، کلیات اشعار، با تصحیح و مقابله و مقدمه: سعید نفیسی ، تهران: سنایی، چ اول
15- رودکی سمرقندی،(1374)، گزینۀ سخن پارسی 2، به کوشش: خلیل خطیب رهبر، تهران: انتشارات صفی علیشاه، چ دوازدهم
16- زاهدی، زین الدین جعفر.( 1346)، روش گفتار علم البلاغه(معانی و بیان و بدیع)، مشهد: چاپخانۀ دانشگاه مشهد، بدون نوبت چاپ
17- سجادی، سید علی محمد،( 1389)، صائب تبریزی و شاعران معروف سبک هندی، تهران: پیام نور، چ اول
18- سعدی، (1374)، کلیات ، مطابق نسخۀ تصحیح شدۀ: محمد علی فروغی( ذکاء الملک)، مقدمه و شرح حال: جلال الدین همایی، حواشی: محمود علمی(درویش)، تهران: سازمان انتشارات جاویدان، چ اول
19- سعدی،(1374)، گلستان ، تصحیح و توضیح: غلامحسین یوسفی، تهران: شرکت سهامی انتشارات خوارزمی، چ چهارم
20- سلیم تهرانی، محمد قلی،(1349)، دیوان، به تصحیح و اهتمام: رحیم رضا، تهران: ابن سینا، چ اول
21- سنایی غزنوی،(1385)، دیوان، به اهتمام: پرویز بابایی ، تهران: نگاه، چ دوم
22- شانی تکلو، وجیه الدین نسف آقا،(1390)، دیوان، به تصحیح:امیر بانو کریمی،تهران: انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، چ اول
23- شفیعی کدکنی، محمد رضا،(1391)، رستاخیز کلمات(درس گفتار هایی دربارۀ نظریۀ ادبی صورتگرایانِ روس)، تهران: انتشارات سخن، چ اول
24- شمس العلمای گرگانی، حاج محمد حسین،( 1377)، ابدع البدایع(جامع ترین کتاب در علم بدیع فارسی، به اهتمام: حسین جعفری ، با مقدمۀ: جلیل تجلیل، تبریز: احرار، چ اول
25- شمیسا، سیروس.(1374)،سبک شناسی شعر، تهران: انتشارات فردوس، چ اول
26- ——، —–،( 1374)، کلیات سبک شناسی، تهران: انتشارات فردوس، چ سوم
27- شهریار،(1386)، دیوان، دو جلدی، ج اول، به کوشش: علی اصغر شعر دوست ،تهران: سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری، چ اول
28- صائب تبریزی، (1375)، دیوان(ج اول و دوم و سوم و پنجم)، به اهتمام: محمد قهرمان، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، چ سوم
29- طغرای مشهدی،(1384)، برگزیدۀ دیوان (ارغوان زار شفق)، به انتخاب: محمد قهرمان، تهران: امیر کبیر، چ اول
30- غنی کشمیری،(1362)،دیوان، به کوشش: احمد کرمی ، تهران: انتشارات ما، چ اول
31- فیض کاشانی، ملا محمد محسن،(1387)، دیوان، دو جلدی، ج دوم، قم : اسوه، چ سوم
32- قاضی سعید قمی،(1383)،دیوان اشعار، به کوشش: امیر بانو کریمی، تهران: انتشارات دانشگاه تهران، چ اول
33- قبادیانی، ناصر خسرو،(1380)، دیوان اشعار، به اهتمام: سید نصر الله تقوی، مقدمه و شرح حال: سید حسن تقی زاده، تصحیح: مجتبی مینوی، تعلیقات: علی اکبر دهخدا ، تهران: انتشارات معین، چ اول
34- قدسی مشهدی، حاجی محمد جان،(1375)، دیوان، مقدمه، تصحیح و تعلیقات: محمد قهرمان، مشهد: انتشارات دانشگاه فردوسی مشهد، چ اول
35- قهرمان ، محمد، (1376) ، برگزیدۀ اشعار صائب و دیگر شعرای سبک هندی، تهران: سمت، چ اول
36- قهرمان، محمد،(1390)، صیادان معنی(برگزیدۀ اشعار سخن سرایان شیوۀ هندی)، تهران: مؤسسۀ انتشارات امیر کبیر، چ دوم
37- کلیم کاشانی، ابو طالب،(1376)، کلیات، دو جلدی، ج 1، به تصحیح و مقدمه و تعلیقات: مهدی صدری، تهران: همراه، چ اوّل
38- گلچین معانی، احمد، (1369)، مضامین مشترک در شعر فارسی، تهران: پاژنگ، چ اول
39- گلچین معانی، احمد، (1374)، مکتب وقوع در شعر فارسی، مشهد: انتشارات دانشگاه فردوسی مشهد، چ اول
40- محمدی، محمد حسین،(1374)، بیگانه مثل معنی(نقد و تحلیل شعر صائب و سبک هندی)، تهران: نشر میترا،چ اول
41- مخلص کاشانی، میرزا محمد،(1379)، دیوان، مقدمه، تصحیح و تحشیه: حسن عاطفی، تهران: میراث مکتوب، چ اول
42- مسعود سعد سلمان،(1374)، دیوان، با مقدمۀ: رشید یاسمی، تهران: انتشارات نگاه، چ اول
43- مشیر سلیمی، علی اکبر،(1344)، سخنوران نابینا یا کوران روشن بین ، تهران: مؤسسۀ مطبوعاتی فریدون علمی، چ اول
44- مولوی، جلال الدین محمد بلخی،(1376)، کلیات دیوان شمس تبریزی، با مقدمه و تصحیح: محمد عباسی، تهران: نشر طلوع، چ هشتم
45- مولوی، جلال الدین محمد بلخی،(1384)،مثنوی معنوی، از نسخۀ نیکلسون، فرهنگ لغات و اعراب از: عزیز الله کاسب، تهران: انتشارات گلی، چ پنجم
46- نشاط، سید محمود،(1342)، زیب سخن یا علم بدیع فارسی، مجلد دوم، تهران: شرکت سهامی چاپ و انتشارات کتب ایران، بدون نوبت چاپ.
47- نظامی، الیاس بن یوسف،(1383)، گنجینۀ گنجوی، به تصحیح: وحید دستگردی، به کوشش: سعید حمیدیان، تهران: نشر قطره، چ پنجم
48- واعظ قزوینی، ملا محمد رفیع،(1359)، دیوان، به کوشش: سید حسن سادات ناصری، تهران: مؤسسۀ مطبوعاتی علی اکبر علمی، چ اول
49- واعظ کاشفی سبزواری، کمال الدین حسین، (1369)، بدایع الافکار فی الصنایع الاشعار، ویراسته و گزاردۀ: میر جلال الدین کزازی، تهران: مرکز، چ اول
50- وحشی بافقی، (1377)، کلیات دیوان، مقدمه: سعید نفیسی، حواشی: محمود علمی(درویش)، تهران:انتشارات جاویدان، چ هفتم
51- وحید قزوینی، میرزا محمد طاهر،(1394)،دیوان(دو جلدی)، ج دوم،تحقیق و تصحیح: رقیه صدرایی،تهران: کتابخانه، موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی، چ اول
ب- مقالات:
1- توحیدیان، رجب، (1388)، تضاد معانی و مضامین در دیوان صائب تبریزی، فصلنامۀ علمی پژوهشی اندیشه های ادبی واحد اراک، سال اول از دورۀ جدید، شماره دوم، صص:117-87
2- ——-، —— و نصرتی، عبدالله،( 1391)، تضاد معانی و مضامین و تناقض گویی در شعر کلیم کاشانی، فصلنامۀ تخصصی سبک شناسی نظم و نثر فارسی(بهار ادب)، سال پنجم، شمارۀ چهارم، شمارۀ پی در پی 18، صص:72-57
3- ——– ——،( 1394)، جویای تبریزی و معانی و مضامین متضاد در شعر وی، بهارستان سخن(فصلنامه علمی پژوهشی ادبیات فارسی دانشگاه آزاد اسلامی واحد خوی)، شمارۀ بیست و نهم، صص: 132-105
4- ——–، ——،( 1395)، مخالف خوانی و انحراف از نُرم در شعر بیدل دهلوی، فصلنامه مطالعات شبه قاره، دانشگاه سیستان و بلوچستان، سال هشتم، شماره بیست و هفتم، صص:42-25
5- ——–، ——،(1392)، هنجارگریزی معنایی، خصیصۀ سبکی کلیم کاشانی، بهارستان سخن(فصلنامه علمی پژوهشی ادبیات فارسی دانشگاه آزاد اسلامی واحد خوی)، سال نهم، شمارۀ 23، صص: 164-139
6- حکیم آذر، محمد، (1384)، انحراف از نُرم در شعر صائب تبریزی، فصلنامۀ تحصصی زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه آزاد اسلامی واحد اراک، سال، شمارۀ دوم، ص: 47
7- ——–، —–، (1385)، هنجار شکنی در شعر صائب تبریزی، مجلۀ زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران جنوب، شمارۀ دوم، صص:45-44
8- فلاح، مرتضی،(1387)، سه نگاه به مرگ در ادب فارسی، فصلنامۀ علمی- پژوهشی «پژوهش زبان و ادبیات فارسی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات اجتماعی جهاد دانشگاهی، شمارۀ یازدهم، ص:223
9- مستعلی پارسا، غلامرضا و جلالی، محمد امیر،(1395)،خیال و ترک ادب شرعی؛ تبیین پیوند مضامین مبتنی بر ترک ادب شرعی با مقولۀ خیال در متون تغزلی، مجلۀ شعر پژوهی بوستان ادب، دانشگاه شیراز، سال هشتم، شمارۀ چهارم، پیاپی 30، صص: 155 و 157 و 163-161
10- منافی اناری، سالار، (1377)، عشق عرفانی، فصلنامۀ متن پژوهی ادبی، دانشگاه علامه طباطبایی، دورۀ 2، شمارۀ 5 و 6 ، ص: 45
11- نجار نوبری، عفت، سجادی، علی محمد، ماحوزی، مهدی، طاووسی، محمود،( 1396)، مخالف خوانی یکی از ویژگیهای سبکی صائب تبریزی( بررسی موردی: مخالف خوانی گل در شعر او)، فصلنامۀ سبک شناسی نظم و نثر فارسی(بهار ادب)، سال دهم، شمارۀ یکم، شماره پیاپی 35، ص: 64
12- نیکو همت، احمد، (1327)، زندگی و آثار دانش، مجلۀ ارمغان سال 23، شماره 2، ص: 68

 

 

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند (3):

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند (4):

نظرها
  1. محمدعلی رضاپور

    اردیبهشت 23, 1398

    درود تان
    پویش تان پایدار 🌺

    • دکتر رجب توحیدیان

      اردیبهشت 26, 1398

      سلام و عرض ادب و ارادت محضر شاعر عزیز و بزرگوار جناب اقای رضا پور نازنین. طاعات و عباداتتون قبول حق. قدر دان الطاف و عنایات شما هستم🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا