🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
نام آشنایی و غریب افتاده ای شهرم
بهر نجات کشورت خون داده ای شهرم
عمری تنت خمپاره باران شد نترسیدی
حالا در این سیلاب غم افتاده ای شهرم
دردی درون سینه ات ماند و ننالیدی
این رایقین دارم که تو آزاده ای شهرم
کارون و دز طغیان کند با هم در آمیزد
چون ناو جنگی روی آب آماده ای شهرم
بشکاف امواج و سکوت سرد را بشکن
چون کوه مغروری و دریازاده ای شهرم
#آذر_رئیسی
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (1):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (5):
اسفند 12, 1398
با سلام و درود خدمت شما
بسیار زیبا
🌹🌹🌹🌹🌹
پاسخ
بستن فرم