🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 راز هزار آواز

(ثبت: 13834) بهمن 11, 1397 
راز هزار آواز

نویسنده: فریبا نوری

سلام دوستان

تصور کنید این شعر از مازیار نژادیان در ایام فاطمیه منتشر نشده بود و پی نوشت نداشت؛

آن گاه چه دلایل متنی می توانست مخاطب را مستقیما به بطن شعر ببرد به طوری که زمینه و پی نوشت کار در ذهن وی نقش بندد؟

دوستان لطفا برای این که کارگاه نقد مفهوم واقعی خود را پیدا کند؛ در این بحث شرکت کرده و نظر خود را به اشتراک بگذارند.

*نمایش عمومی نظرات یک هفته بعد از انتشار این مطلب خواهد بود.

” راز آواز هزار”

سماع پی در پی می گیرم

لحظه وداع خورشید را

جهل ورد دهان شاعران و

دستار عیب پوش عالمان شده بود.

شیوخ و مفتی ها

فتوا به گردن زدن عدالت داده اند.

درد می پیچد در پهلو

چونان زنی زائو

که آینده را

به مقتل نورو آئینه می برد . . .

دستان پینه بسته هرگز

چاره دل کور موشها نبود.

دست به کمرهای فاخر

چه بی پروا خندیدند تو و همه آنچه بودنت بود.

سخت دل می گیرد

از این غبار و ریز گرد های تردید

رگ می زنی غیرت و دست بر پیشانی

می سابی

واین خود آغازحیلتی دیگر است

مردمان را

که تو جام سکوت را

لاجرعه سرکشیدی

وعرق شرم به پهنه دست های مردانه ات زدودی.

تو غرق در عشق و

عشق خود سوزان ترین مرثیه ها را

بر مزار چاه می خواند.

چه درد ها کشیده ای

از این عشق

که مردمان تو را

دشمن ترین دشمن اند.

دستی به دوستی در دستت می گذارند

ودستی دیگرهم قسم با خنجری آخته

تا کمرگاه در پهلوی حقیقت می نشیند

ای کاش

این همه پریشانی را

چاره ای بود به مهر.

به یقین ،چون تو شهبالی

اسیر زمین و مرغ های پا پری اش نمی شود.

برای سخن چینان و جارچیان

تو را همین سکوت کافی است

چون یوسف گریبان چاک

خریدار گناه ناکرده و

به کنج عزلت خزیده.

مرگ را راهی باشد اگر

تو را بایسته آن است

که به آغوش بازش تنگ به آغوش کشانی

تا ریشه های این سکوت پر راز

به آواز هزار سپرده شود . . .

************************

تقدیم به مولای بی همتا علی (ع)

 

 

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند (4):

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا