🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 آخرین بوسه ..

(ثبت: 235159) دی 14, 1399 

چمدان بسته بود و راهی بود …
تصمیم را گرفته بود …
چه خزانی بود ..
دم رفتن بود و روزها پیش..
در پی همخوآب جدیدی بود…
منِ تازه آگه شده ز بخت شوم…
گریه ام با بوسه ام قاطی شد…
بوسیدمش، در لحظه های تلخ خداحافظ.. درآخرین دیدار…
بوسیدمش، با چشم بسته با دلی شکسته…
این من تا به ابد خسته…
بوسیدمش، پس از باران، هنگام خنده و دود قلیان (خاطره)
رفت تا به ابد و من..
بوسیدمش، در خیال خامی که..
بوسیدمش، در سوال های بی جوابی که..
بوسیدمش، در آهنگ هایی که..
می ترسم از نبودش که زندان خواهد شد..
((می ترسم از آسمان که تار خواهد شد..
از پنجره که عاقبت دیوار خواهد شد..))
بوسیدمش، در خوابِ پس از کابوس
بوسیدمش، در کافه های خسته چالوس
بوسیدمش، روی پل صراط پس از گردن گرفتن گناهانش..
بوسیدمش، همان هنگام که مه گرفت روزگارم را..
بوسیدمش، در فکر همان هنگام که کسی بوسید او را در واقع ..
بوسیدمش آن صورتی را که اسیر کرده روح خبیثش را..
هرگه بوسه ای زدم در رویا..
بر آن لب ها که دروغ های شیرین میگفت ..
میبوسمش تا آخرین نفس..
میبوسمش تا آخرین قطره خون..
به قیمت جان!
حتی اگر با دگری به خواب رود ..

شیرینا میرزائی

 

 

 

 

کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (2):

نظرها
  1. حسین شیرکوند

    دی 14, 1399

    🌷💐🌷💐🌷💐🌷

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا