🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 آه جگر سوز

(ثبت: 233979) آذر 8, 1399 

 

آه جگر سوز منی ای پری
این دل دیوانه کجا میبری

از نفس افتاده ام ای مهربان
محض خدا یک نفسم ده امان

من که چو تو فارغ دنیا نی ام
در قفس آرزو زندانی ام

از دل دیوانه قفس ساختم
زندگی ام را به هوس باختم

خسته ام از بار غم آرزو
باز بسازم زدل خون وضو

فرصتی ام ده که شوم پاک پاک
لایق دیدار شوم سینه چاک

خسته زهمراهی جسمم پری
این دل بشکسته چرا میبری

بار غم تو به تمنا کشم
بی تو نگارا وسط آتشم

دلبری و مرغ دلم دست تو
عالم و آدم همگی مست تو

در رگ و پی خانه نمودی پری
صاحب این خانه تو بودی پری

از بد ایام هراسیده ام
از همه دنیا به تو نازیده ام

آن منی آن منی یار من
دلبر زیبا رخ و دلدار من

کوه غم و غصه زدل میبری
همچو نسیم ار بدلم بگذری

آن منی ای گل خوشرنگ و بو
آب گوارایی و اندر سبو

می کشی ام هر طرفی کو بِکو
شمِّه ای از راز دلت را بگو

تشنه منم تشنه ی دیدار تو
روشنی ام می دهد انوار تو

عطر وجودم زنفسهای توست
این دل من واله و شیدای توست

روز و شب اندر پی خویشم پری
کن نگهی بر دل ریشم پری

شور تو را در سرم افکنده ام
از نفس پاک تو آکنده ام

از همه غیر از تو دلم کنده ام
شاهی و در بارگهت بنده ام

هر چه بگویی به سر آماده ام
همچو خسی بر رهت افتاده ام

گشته ام از هجر و فراقت مریض
باده ی اندوه به کامم مریز

مست و غزلخوان توام ای پری
دست به دامان توام ای پری

جان و تن از غیر تو پالوده ام
تا به سحر منتظرت بوده ام

دوش سحر خواب تو را دیده ام
بوسه زرخساره ی تو چیده ام

خواب مرا آینه تعبیر کن
با نگهی جان مرا سیر کن

محو تماشای توام ای پری
واله و شیدای توام ای پری

غصه و اندوه زپایم فکند
هر کس و ناکس کُنَدَم ریشخند

بهر دل زار من اندیشه کن
مهر و محبت به دلم پیشه کن

پیش تو گر جان بدهم پایه ام
شمس شب افروزی و من سایه ام

سایه بیفکن به سرم ای پری
کز همه خوبان جهان برتری

عمری از اندیشه ی تو سوختم
عشق و محبت زتو آموختم

از غم تو شعله ای افروختم
کر شدم و لب زسخن دوختم

هیچ کسی با دل من تا نکرد
این گره کور دلم وا نکرد

عقده دل را بگشا ای پری
راه سعادت بنما ای پری

دل به تمنای تو زنجیر شد
رفت جوانی و دلم پیر شد

جوِّ زمان سرد و نفس گیر شد
عمر گرانمایه گذشت دیر شد

خسته و رنجور و پریشان شدم
عمر، تبه کرده پشیمان شدم

مانده در اندوه و پریشانی ام
ساکن این وادی حیرانی ام

سر بسر اندوه و غمم ای پری
بی وطن و در بدرم ای پری

سینه بسوزان شرری تازه کن
درد مرا با دلم اندازه کن

خاطر غمگین مرا شاد کن
از قفس زندگی آزاد کن

لب بگشا حرف بزن ای پری
داریه و دف بزن ای پری

زخمه ای بر چنگ بزن ای پری
ساز خوش آهنگ بزن ای پری

باده ی خوش رنگ بزن ای پری
بر دل غم سنگ بزن ای پری

92/11/14

 

 

 

 

کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (2):

نظرها
  1. درود بر حبیبی بزرگوار زیبا بودشادکام باشیددر پناه خدا💐🌿🍃🙏🌹

  2. درودها جناب حبیبی

    بسیار زیبا و خوش حس بود این شعر

    ریتم و آهنگ ردونی خوبی را در شعر جای داده بودید

    که خواننده می توانست به سالم بودن شعر پی ببرد.

    دستمریزاد شاعر💐💐💐💐💐

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا