🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 احلی من العسل

(ثبت: 214185) شهریور 9, 1398 
احلی من العسل

بنام خدا

آمد عمو جان پیش تو؛ وقتی گرفتت در بغل
گفتی عمو در چشم من: الموتُ احلی من عسل

گفتی: عمو اذنم بده؛ بگذار قربانت شوم
در سرزمین کربلا، سرباز میدانت شوم

گفت ای برادر زاده‌ام: هستی امانت دست من
نام‌آوری، باغیرتی، مانند بابایت حسن

حالا که می‌خواهی برو، اما نکن شرمنده‌ام
خیلی خجالت می‌کشم، از قامتِ رزمنده‌ام

در بین این جنگاوران، جنگاوری مثل تو نیست
با ازرق شامی بگو: بابای بابای تو کیست

مردانه رفتی سمتشان؛ در بند نامردان شدی
در گرد و خاک اسب‌ها، از دیده‌ام پنهان شدی

ای قاسمم صبری بکن؛ دیگر عمو جانت رسید
اما دگر قاسم شده زیر سم اسبان شهید

در لحظه‌ی پرواز خود، در خون خود گفتی اذان
آخر تو هم داخل شدی در جمع عاشوراییان

……….
السلام علیک یا قاسم ابن الحسن(ع)

………..

علی رفیعی وردنجانی

١٣٩٨/٠٦/٨

 

 

 

 

کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (3):

نظرها
  1. سلام و درود بر حضرت رفیعی عزیز

    بسیار زیبا در باره حضرت قاسم قلم زدید

    درودتان باد

    🌺🌺🌺🌺🌺🌿💐

  2. علی معصومی

    شهریور 9, 1398

    درود و ارادت
    آفرین
    ….🌹🌹

  3. مينا امينی

    شهریور 9, 1398

    درود بزرگوار
    مانا باشید و موفق💐

  4. رسول رشیدی راد

    شهریور 10, 1398

    🌹🌹🌹🌹🌹

  5. رسول رشیدی راد

    شهریور 10, 1398

    🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا