🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
باز
نگاه می کنی
و
در من
دردی از انحنای چپ قلبم
تیر می کشد
تا پشت دروازه های بسته مژگانم
اندوهگین تر می شوم
از تکرار مدام خاطره ی هوس انگیز چشمانت
دلتنگ بوسه های عطش آلوده که می شوم
لب هایم می سوزد
و فواره می زند اشک
پس از تیر کشیدن های مکرر میان کتفم
مگر تو چند نفر بوده ای
که هربار در من تکرار می شوی
و من تمام می شوم
از حمله ی بی امان لشکر عطر آگین خاطراتت
من هزار بار جان می سپارم
برابر تو
که هنوز نمیدانم
چند نفر بوده ای در من
که اینقدر خاطره می ساختی
#شیدا_شهبازی
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند :
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (3):
بستن فرم