🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 دلتنگی

(ثبت: 247898) خرداد 3, 1401 
دلتنگی

 

غروب… ساعت شش، انتظارِ دلتنگی
نشسته بود زنی از تبارِ دلتنگی

دلش دَوام نیاورد آسمان باشد
و رفت با غزلی از غُبارِ دلتنگی

ببین که فرصت مُردن نداشت حتی زن!
میانِ ثانیه ها و مزارِ دلتنگی

دلش نخواست بگوید: که دوستت دارم
اگرچه بود زبانش، دچارِ دلتنگی

نگاه کرد به مرد و تنش که عریان بود
شکُفت خاطره ها در بهارِ دلتنگی

و مرد خواست بگوید که ناگهان برخاست
لَبالَب از هیجان و فِشارِ دلتنگی

سکوت بود و صدایی به گوش می آمد
صدای هِق هِق مردی، کنارِ دلتنگی

 

 

 

 

کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (2):

کاربرانی که این شعر را خوانده اند (4):