🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 مژده دیــــــدار

(ثبت: 247) آبان 28, 1394 

چون شدم محو تو از هر دوجهان آزادم

فاش می گویم و از گفته خود دلشادم

غم هِجرَت چه کنم جز که برآرم آهی

ورنه این بار غمت می کَـنَـــدَش بنیادم

تو قَدَر قدرت و پر شوکت و من جسم ضعیف

ترسم آخر که به جایی نرسد فریــادم

در نهانخانه دل نقش رُخی جلوه نمود

وای بر من اگر این نقش رَوَد از یادم

من پریشان دل و افسرده و شیدا و خموش

تا کی آخر شده در بَنـد و ز هر صیـــادم

مژده ی راه سلامت بِفرست از ره غیب

که من اسباب پذیرش همه بر دل دادم

وای اگر صبحدمی در رِسَد ازباد صبــا

آن پیامی که رهایی دهد از بیــــدادم

عاشقان مژده ی دیدار به صالح دادند

این چنین مژده ز عشّاق مبارک بادم

فرهنگ باریکانی

31/1/94

کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (1):

کاربرانی که این شعر را خوانده اند (4):

نظرها
  1. نگار حسن زاده

    آبان 28, 1394

    زیباست

    موفق باشید

  2. سمانه تیموریان

    آبان 28, 1394

    به به 

    عالی عالی 

    دستمریزاد استاد عزیزم 

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا