![امیر وحیدی](https://sherepaak.com/wp-content/uploads/2022/05/IMG-8553-2-e1653186079150.jpg)
🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
کجایِ مصرع آخِر، نوشت باران را ؟!!
غروب زخمی شهر و سکوت آبان را
نگاه کرد خودش را درون آینه باز
دوباره بست کمی چشم های حیران را
بلند شد… همه جا را نگاه کرد و نشست
کِشید روی سرش، دست های بی جان را
وزید بوی تنش، روی پرده ها انگار!!
گرفت بغض غریبی، گلوی گلدان را
و باز می زنی از شعرهای من بیرون
برای آنکه نخوانی، غم زمستان را…
هوا، هوایِ تو بود و غزل بهانه ی من
کمی قَلَم زدم این پلک های لرزان را
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (1):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (6):