🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
یار
چندی است که بر درگهِ دلدار نرفتیم
راهی نشدیم و سوی دیدار نرفتیم
یک جرعه که از زمزم مهرش نچشیدیم
در بی خبری مانده و هشیار نرفتیم
در محضرِ دلدار چه مکری که نکردیم
بر توبه ی آن زار و گرفتار نرفتیم
چندی است که بیمار شده حالِ دلِ ما
بر پرسشِ حالِ دلِ بیمار نرفتیم
آن راه که رفتیم ز تزویر و ریا بود
از حرص و طمع راهِ پدیدار نرفتیم
در جهلِ مرکب همه ماندیم به نوعی
در جا زده و در پیِ اسرار نرفتیم
در عمقِ بیابانِ جهانِ زر و زیور
غافل شده و بر سویِ گلزار نرفتیم
(احمد) سخنی گو تو ز الطاف خداوند
هر چند که ما بر رهِ آن یار نرفتیم
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (2):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (5):