🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 جاده عشق

(ثبت: 7697) مرداد 15, 1395 

در دنیایی زندگی میکنیم با رنگ های گوناگون
رنگ هایی فریبنده و زیبا
دنیایی که هر گوشه آن چشم اندازی زیبا نقش بسته برای گذران زندگی
با نقش هایی گوناگون از جنس نر و ماده
به حقیقت چقدر از این دنیای ما حقیقت و چقدر نسبیت است؟
ذهن موجودات برای تحمل و گذر از مسیر زندگی تکامل یافته
و بسیاری از نسبیت ها به حقیقت در ذهن تبدیل شده اند
تا زندگی راحت تر و ممکن شود
علم نام آن را ژنتیک و وراثت گذاشته است
یعنی تجارب گذشتگان در وجود آیندگان….
اما در واقع همه ما در دنیایی مجازی زندگی میکنیم دنیایی به مانند یک حباب
دنیایی با رنگ هایی فریبنده و سرشار از مادیات
و آنقدر غرق در مجازی بودن شده آیم که حقیقت ها را فراموش کرده ایم…..
(( روزها فکر من اینست و همه شب سخنم
که چرا غافل از احوال دل خویشتنم
از کجا آمده ام، آمدنم بهر چه بود؟
به کجا می روم؟ آخر ننمایی وطنم))
و زمان در هماهنگی کامل با هستی به زیبایی هر چه بیشتر این رنگ های فریبنده افزوده است
و انسان ها چون تکه چوبی سرگردان در امواج زمان به این و آن طرف میروند
و تسلیم امواج خروشان زمان میشوند….
گاهی در خشکی میافتند و آه و ناله میکنند………
گاهی در جزیره زیبا و خوشحال میشوند
ایا این مسایل نیز حقیقت افرینش هستند؟ !!….
ما به کودکان نگاه میکنیم و به همه زیبایی آنها مینگریم
و از معصومیت آنها و شادی بی پایان آنها لذت میبریم و محو تماشای انها میشویم
آیا تا به حال فکر کرده آیم چرا کودکان همیشه پر انرژی و شاد هستند؟
ج:
چون زمان شامل حال کودکان نمیشود
نه به آینده ای مبهم فکر میکنند نه به گذشته ای تاریک
تنها در ثانیه ها زندگی میکنند
ثانیه های حال در لحظه  …… مثل پله هایی که از آنها بالا میرویم
و تمام شادی آنها به خاطر این است که هنوز وارد زمان نشده اند
آنگاه که اسیر آینده شوند و درگیر گذشته
وارد اقیانوس ناآرام زمان میشنوند و یکی میشوند چون دیگران
میتوان شاد بود مث کودک…!!!
و راز آن در اسیر نبودن در آینده و گذشته است در رهایی از زمان
میتوان سوار بر امواج زمان شد به خشکی رسیدیم آه و ناله نکرد
به شکوه و عظمت رسیدیم دلخوش نبود
تنها یک حقیقت مطلق وجود دارد
که قانون نسبیت نمیتواند هرگز آن را تصرف کند و در بر بگیرد….
آن حقیقت یک انرژی متفکر است
اندیشه ای به کوچکی یک ذره
و به بزرگی همه خلقت .. !! آن وجود آدمیست که سرشار از نور و عشق الهی است
مشکل انسان در شناخت این اندیشه است
آن را خودشناسی میگویند…….
مثال؛
یک پیاز را در نظر بگیرید
ظاهر پیاز حقیقت محیط است
پوست پیاز در ارتباط با محیط است
لذا تنها از خود یک پوست را میفهمد و میبیند
و در ذهن خود از پیاز یک پوست را تصور میکند
اما در درون این پیازلایه های متعدد نهفته است که از وجود آن بی خبر است …..
که هر لایه آن سرشار از املاح معدنی است
و لایه به لایه در عمق خود میرود تا فنا شود ……
در حقیقت انسان هم همین است
ظاهر انسان در برخورد به محیط است
و انسان از خود تنها یک لایه را میبیند
نام این لایه جسم است…..
جسمی که درون خویش لایه های متعدد از شعور و جوهر وجودی دارد
که وسعت هر لایه از این شعور و آگاهی اندازه همه آفرینش است که در ذهن تصور میشود
امروز درسی میدهیم
فردا صد ها درس میگیرم امروز میبخشیم فردا صد ها بخشش در انتظار ماست این قانون طبیعت است و……
رسیدن به آگاهی مستلزم سکوت است
در این بین نقش نفس در بیداری بسیار پر اهمیت است …. نفس بیکار نیست تا به راحتی از او بگذری                                           و چه طغیان هایی را رقم زد در تاریخ بشریت …..
کودکی را تصور کنیم در مغازه ای باکلاس
و در سکوت مطلق همه هم حضور دارند
چیزی را می بیند
و خوشش میآید بی آنکه بداند برایش سودمند است یا مضر
اما چون آگاه نیست و کودک است فقط میخواهد
شروع به داد و بیداد میکند
و ما مجبور میشویم
برای حفظ موقعیت در شرایط موجود
کودک را با خریدن آن وسیله ساکت کنیم
کار نفس این است…
خواستن در موقعیت نامناسب و مجبور کردن….
هر کسی از خود آگاه است از ضعف خود
اگر کسی بگوید نه دروغ گفته است
انسان تنها موجودی است که از ضعف خویش آگاه است
نفس است که میگوید چشم ببندید بر ضعف خویش
و ما چشم میبندیم
با صرف زمان میتوان از حقه های نفس آگاه شد
و فاصله روح الهی را با روح بشری تشخیص داد
ما چهار حالت از آگاهی داریم
آگاهی اول به محیط است
و هرگز درون گرا نیست این اگاهی فقط به محیط بسنده میکند
اما آگاهی درونی به سه بخش تقسیم میشود:
1: دایره مانند ……
2 : حلزونی شکل……..
3 : خط مستقیم……..
اول :(دایره مانند) کسانی که در بخش آگاهی در شعاع یک دایره دور خود تا آخر عمر میچرخند
دوم: (حلزونی شکل)کسانی که در آگاهی درونی مث دایره حلزونی شکل به عمق میروند و در طول زمان اهسته و پیوسته موفق به درک بهتر از زندگی میشنود
سوم:( خط مستقیم )
کسانی که با اراده روح از نفس بشدت میگذرند

و خط مستقیم را تا مبدا عشق و هستی طی میکنند و به حقیقت میرسند
و با خدا هستند با خدا میشنوند و میبینند تجاربی ناب از الهیات تجربیات درونی و روحی ……(عرفان و تصوف)
بنابراین شرایط محیط
فرهنگ جامعه
محیط خانواده و …..
همه در این حرکت و بیداری و اگاهی  نقش آفرین هستند
البته عرض کنم..
در این بین  نباید به هیچ وجه نفس را سرکوب کرد
سرکوب نفس مث این است
در کویری باشی بی اب و علف ماشین هم باشد برای رسیدن به مقصد اما لجبازی کنیم و 
بعد با پتک روی ماشین خراب شویم آنقدر بزنیم تا له شود
حال در آن گرما پیاده را بیافتیم
چقدر احتمال زنده رسیدن به مقصد است؟
پس:
نفس ماشین حرکت ماست آگاه باید بود به نفس اما روح را آنقدر قوی کردتا فرمانبردار نفس نباشد
نفس مرکب انسان است برای سیر و سلوک و رسیدن به خدا
سوارکار بی مرکب چه سود………..

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند (3):

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا