🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 بازخوانی ب…خون شعری از زهرا آهن

(ثبت: 253928) آذر 22, 1401 
بازخوانی ب…خون شعری از زهرا آهن

نویسنده نقد:  سلمان مولایی

شاعر:  زهرا آهن

 

سلام

و

وقتی برای اولین بار بداهه ی ب … خون را پای شعر مانا دیدم پیش خود گفتم ای کاش سلمان مولایی شاعر این بداهه بود و بلافاصله از شاعر سرخ اش تقاضای انتشار شعر در سایت را کردم که بزرگوارانه انجام دادند ولی خود برای نوشتن نقد یا نظر ی حتی نتوانستم پای شعر حاضر شوم آن هم در حالی که گفتنی های بسیار داشتم پس از گذشت چندین روز با خود گفتم که برای بیشتر دیده شدن شعر و بازخوانی اش نقدی نوشته در سایت قرار دهم که این مرقومه نتیجه ی آن مونولوگ است و البته در میان مونولوگ ام یک دوکمان بی اختیار گشوده شد به این مضمون ( شاید هم اسم شعر باعث بیشتر دیده و خوانده شدن نقد باشد و منتقد ش ) …

ب … خون

پرده‌ی اشک اگر مهلت دیدن بدهد
گره‌ی بغض اگر فرصت گفتن بدهد
یا اگر این سر آشفته تَمرّد نکند
دست لرزانم اگر هم به قلم تن بدهد

.
می‌نویسم به سرودی دَلَمه بسته به خون
رگ انسان و سر شهوت تاریخ به خون
درس تاریخ به من جای بخوان گفت ب…خون
آه از این قصّه‌ی آغشته‌ی از بیخ به خون
.

بوی خون می‌دهم از بس که نوشتم از خون
از جگر نم‌نم خونابه، به کاغذ بارید
به نهیبی قلم سرکش بی وجدان گفت
می‌شود عاشق قاتل شد و از خون ترسید؟!

چه هراسی به دلت هست اگر بشکافد
سینه‌ی هر چه انارست نوک چاقویی
آشنایی تو به این رنگ، که این رنگ خداست
و خودت سیبی و سرخّی و ملکبانویی

وای از این رغبت لبریز به خون‌آشامی!
واژه و آلت قتّاله‌ی بی رحم سُرود
قصدم این بود که لب تَر کنم از خون اما
تن این بند چه خونمرده شد و خیس و کبود…

خودمانیم ولی سرخ سرودن در توست•
اگر از شعر فقط لاله و خون مرهم توست
من تفأل زدم و حضرت حافظ فرمود:
«زلف خاتون ظفر شیفته‌ی پرچم توست»

باز گفتم نکند فال به نیّت نخورد
از ته چاه گلو ناله زدم آبان را
شانه در زلف سخن برد و به یوسف هم گفت:
«وقت آن است که بدرود کنی زندان را»

پس چه تردید برای نرسیدن داری؟
ناخلف باشم اگر فال تو دلکش نکنم
در همین صفحه بمان محض نشان، خوب ببین
آذری را من اگر غرق در آتش نکنم!

ملک بانوی سیب ( زهرا آهن)

شعر در قالب چهار پاره و در هشت ۸ پاره نوشته شده است
پس بی گمان این عدد معنایی خاص برای شاعر دارد که چنین شعری را در هشت پاره کرده آورده است در حالی که اگر می خواست می توانست لااقل ده پاره ی دیگر به آن اضافه کند چرا که هم شعر از نظر ساختاری و محتوایی و هم دایره ی واژگانی و قدرت ترکیب سازی و تصویر آفرینی شاعر ، به شدت کشش این امر را دارند اما در همین تعداد شاعر به صلابت از پس کار بر آمده است و نمی توان بند ، بیت یا مصراعی را جست که نسبت به سایرین در درجه ی نازل تری فرار گیرد و تنها می شود به نقاط اوج اشاره کرد که از نگاه من همه ی شعر نقطه ی اوج است ولی مصراعی که اسم شعر را نیز در خود دارد بی تردید در حکم لب های ژوکوند است.
آن چه که در ظاهر از توانایی های ادبی و زبانی شاعر آغاز شده است گذری به قدرت طنازی او داشته است و سرانجام تصویری ویران کننده را به مخاطب نشان می دهد؛
درس تاریخ به من جای بخوان گفت : ب … خون
بی گمان نیازی نیست که در جمع ادیبان و فرهیختگان عزیز به جزییات آرایه های ادبی استفاده شده در این مصراع یا تمام شعر اشاره ای شود اما برای آموختن خود ترکیب های بدیع شعر را می توان بازنویسی کرد؛
سرود دلمه بسته به خون
سر شهوت تاریخ
قلم سرکش بی وجدان
به نهیب گفتن قلم
عاشق قاتل شدن
واژه و آلت قتاله ی …سرود
لب تر کردن از خون
تن این بند
سرخ سرودن
آذری … غرق آتش
علاوه بر این موارد طلاکوبی و نقره نشانی در این شعر بسیار است اما از میان آن ها می توان به چند مورد که به بسیار خاص شدن شعر کمک بسیاری نموده اند اشاره کرد؛
استقبال از دو غزل حضرت عشق
واح آرایی واژه خ در بند بخون
ترکیبات کنایی بسیار تازه ( به قلم تن‌دادن ، سر آشفته تمرد نکند ، از خون نرسید )
رعایت موازنه و قرینه سازی در هر بند و در خدمت همین امر ایجاد مراعات نظیر های زیاد و زیبا
تداوم ارتباط افقی و عمودی در شعر
.
.
.
و از همه ی آن چه گفته شد پر اهمیت تر و برجسته تر شعر نوشتن است و آفرینش هنری به همین سادگی و روانی بی هیچ گونه ادا و اطوار لوس ناشاعرانه و خالی از واژه های قمر در عقرب که خود شاعر ش چهار روز بعد از عهده ی درست خواندن آن برنمی آید اگر چه شک دارم که از ابتدا هم بلد بوده باشد ، داستانی که پیش ترها به دلیل گسترش زبان عربی دامن گیر ادبیات فارسی شده بود و در سال های اخیر با ورود زبان های فرنگی و نیز روی آوردن افراطی فضل فروشان به گنجینه ی پر و پیمان ادبیات فارسی پیش از اسلام که از آن گنجینه تنها به ذکر واژه های نامأنوس بسنده می کنند و به همین کار عبث مخاطب را از هر چه زبان باستانی ست فراری می دهند چرا که نه سوادش را دارند و نه توان شعری اش را تنها چیزی که دارند مقدار بسیار زیادی ادعا در آمیخته با حسادت است که با دردی به نام جلب توجه همراه شده اند و تیشه فنا بر ریشه ی شرف این ناشاعران می زنند .

آخر سخن اما نخست طلب بخشش است از ساحت عزیز این شعر و شاعرش که باز هم پرهیز را کنار نهادم و چند خطی در خصوص ناسزاواران حضور در این صفحه نوشتم
دو دیگر اما شکر بسیار است مرام و جسارت مدیر محترم این محفل پاک را از انتشار اشعار این چنینی نه تنها مانع نمی شود بلکه خود مشوق دوستان است برای آوردن سرخ نامه هایی از این دست و سه دیگر اما سپاس است و شادباش به شاعر سرخ این خون بازی که درد و رنج سرودن چنین شعری را بر خویش چشانده است تا زبانی شود برای گفتن غم های درس تاریخ …

 

جهت ورود به صفحه اصلی مطلب بر روی لینک زیر کلیک فرمایید:

بازخوانی ب…خون شعری از زهرا آهن

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند (2):

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا