🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 آبتنی دل بیمار

(ثبت: 242226) مهر 27, 1400 

 

سودائی جز تو ندارم در سر

آن سر که سودای تو درش نباشد ،

نباشد سر

باشد سُم ، و لگد مال شود

گردد نَعلین و بر پا شود

شود دستمالی ، و دست مالی شود

سودای تو دارم در سر

آه ، اگر نباشی چگونه بایدم زیست

چطور زنده بمانم؟؟؟

و آنگاه که تو در برم نباشی

با انگشتان پا ، قنوت نماز را بجا آورم

چرا که دستانم هنوز در گرو درگاه خداوند برای بازگشتت به دعا ایستاده اند

خدا خودش میبخشد ، میدانم که میبخشد

لبها بجای پلک چشمان کورم ، هر دم بزنند برهم آرامشی را که بی تو هیچ وقت ملاقات نکردم

و گوشهایم نابینا گردند

آنگاه من چگونه بشنوم اگر صدایت را نبینم

آخر این وسط مردم چه تقصیری دارند

آنهاچه بی ریخت میشوند وقتی تو نیستی!

پس بخاطر حرف همین مردم

بیا و دل بیمارم را آبتنی بده

تا شاید کدورت ها شسته شوند

و تاول های قلبم

از راه آب خانمان به رودخانه های دور خیال

و از آنجا به دریاهای خشک و تفدیده ز گرمای تنت برسم

و باز عاشق شوم

عاشق تو که کور و کر و نابینایم کرد عشقت !!!

شاید اینبار بی کینه پذیرای عشقم گردی

ای تو که میخواستمت تا اوج .‌.

 

 

 

کاربرانی که این شعر را پسندیده اند :

کاربرانی که این شعر را خوانده اند (3):

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا