🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
نشسته ام بر بال خیال باز
در جستجوی توام
شبیه به قنوت نماز
برگ برگ خاطرات پیش رویم
زدم دل به رویا
تو نیستی ،
سنگ هم گریست ،
از یادآوری آن یاد ..!!!
گُم و گور گشتی در سرنوشت
ردّی نیست از تو
جا مانده ای
به خواب کدام خاطره
گم شده ای
لای کدام آه
سخت افتاده ام ز پا
دستگیری نیست نه عصایی
تا کمر راست کنم
ببین گوژپشتم
نیست دستاویزی
بر ادامه زندگی
اندکی تامل … !!!
شاید این منم
که در خاطراتت
جایی گمشده ام
یا هر دوی ما
رَم کرده ایم از خاطرات هم
و دفع میکنیم بد یکدیگر را
همچو قطب های همنام دو آهنربا ،
یا شاید هر دوی ما زندانیم
در دو خط موازی
و نمیدانیم
بدون تلاقی
دیدارمان شد به قیامت …
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (1):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (6):
آذر 28, 1402
درود بر شما
🌹🌹
پاسخ
بستن فرم