🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
عشقت ای ماه نشان بی سر و پا کرد مرا
داد بر بادم و انگشت نما کرد مرا
به پریشانی هر زلف پریشان سوگند
قامت سرو تو اینگونه دوتا کرد مرا
ذره ای بودم و در سایه ی مِهرت یک عمر
پرتو نور تو خورشید نما کرد مرا
سر آشفتگی م هیچ به سامان نرسید
طلب روی تو همدست صبا کرد مرا
دست ایام زمینم زد و برخاک افکند
شوق شیرین تو دیدن سر پا کرد مرا
چرخ با آن همه فریاد ، فراموشم کرد
همچو یوسف به لب چاه رها کرد مرا
طلبت خواست به صحرای جنون حیرانم
وصل رخسار تو محتاج عصا کرد مرا
کاروان غمم ای دوست به منزل نرسید
که بیابان غمت آبله پا کرد مرا
غزل وصف تو دیوان مرا زینت داد
حمدُلله که چنین ذوق عطا کرد مرا
امیررضا فرجوند
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (2):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (4):
بستن فرم