🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 اوهامِ مدام

(ثبت: 220010) دی 5, 1398 

 

پرهایم برای بالهای تو

پرپر می‌زنند.

دیدگانم برای چشمهای تو می‌گریند.

بازوانم برای

مقابله با انزوا می‌لرزند.

تمام خلأ تفکراتم پر شده از

عناوین و معانی غرایز

و نفسهایم، نفس مطمئنه را مسخره می‌کنند

و گونه‌هایم به خشکسالی قرون می‌خندند.

لبهایم از لبه‌ی پیمانه می‌سوزد

و زبانم لهجه‌ی دَریِ دُردافشان را

فراموش کرده است.

چه کسی تاوان اوهامِ مدام

و خلسه را که از ساقه‌های خشخاش

سبقت گرفته‌اند خواهد پرداخت.

روزها به سیاهی شب شباهت دارند

و صدای آلاله

از منتهاالیه ظلمت به زحمت به گوش می‌رسد.

اکنون دستهای فقر

از لابه‌لای زنجیرهای استیل تاریخ

و فرامین فراعنه‌ی حاشیه‌ی نیل بیرون آمده

و از عمق کاروان قارون حمایت می‌کنند.

 

باقر رمزی باصر

 

 

 

 

نظرها
  1. درود استاد.
    غول پلید اعتیاد را بخوبی تصویر کرده اید.دلمریزاد.
    فقط اگر بجای واژۀ بیگانۀ ” استیل” از “فولاد” خودمان بهره می بردید چه ایرادی داشت؟!
    بمانید

  2. و گونه‌هایم به خشکسالی قرون می‌خندند💐

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا