🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
در بازی بی منطق احساس؛ دلم باخت
آن شب که مرا زندگی از چشم تو انداخت
هرکس که دلش باخته در معرکه ی عشق
آرامش او سوخت و با دربه دری ساخت
آوارگی از لحظه ی ساکن شدنم بود
وقتی که شدم ساکن چشمی که به من تاخت
واریز شده کل وجودم به حسابت
اما دل تو حق مرا خوب نپرداخت
نزدیک تر از من به خودم بوده ای اما
در کوچه ی احساس، مرا، قلب تو نشناخت
هر واژه ی تو یک نت موسیقی عشق است
با شعر من اما لب پرشور تو ننواخت
عظیمه ایرانپور
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (7):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (9):
اردیبهشت 9, 1398
سلام و درود
بسیار زیباست
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
پاسخ
اردیبهشت 10, 1398
سلام و عرض ادب
بسیار سپاس🌸
پاسخ
اردیبهشت 9, 1398
سلام و درود
بسیار زیباست
لذت بردم
در پناه خدا شادکام باشید🌿👏👏👏👏👏🌿
پاسخ
اردیبهشت 10, 1398
سلام بزرگوار
ممنونم از لطفتان
سبز باشید و سربلند🌺
پاسخ
اردیبهشت 9, 1398
درودتان
احسنت شاعر جان
موفق و موید باشید انشاالله
👏 👏 👏 👏 👏 👏
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
پاسخ
اردیبهشت 10, 1398
سلام گرامی
سپاسگزارم
زنده باشید در پناه خدا🌷
پاسخ
اردیبهشت 9, 1398
درود برشما بسیار زیبا وجالب بود
پاسخ
اردیبهشت 10, 1398
درود و سپاس از حضور سبزتان🌹
پاسخ
بستن فرم