🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
بغضی شده در سینه و بگرفته گلویم
از دوری تو درد و دلم را به که گویم
چشمم نه فقط، بلکه دلم سمت تو بوده
از چشم ترم، حسرت تو خواب ربوده
یک لحظه تو را کاش ببینم که دوباره
نبض و ضربانم به دلم داد اشاره
از هجر تو غم ها شده مهمان دلم یار
قلبم نه فقط کل وجودم شده آوار
بس نیست دگر این همه هجران و جدایی
ای چاره ی این عاشق بیچاره کجایی
علیرضا محمدی سرچشمه یی
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (1):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (3):
بستن فرم