🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 خداوند عالم

(ثبت: 247048) فروردین 26, 1401 

 

شب رفت و سحر آمد و هنگام اذان است
گلبانگ اذان بهر تنم روح و روان است
آباد شدم بهر نماز و بپرستم
آن خالق یکتای که پنهان و عیان است
پنهان ز نظرهاست ولی هر چه که بینم
بی شک ببرم پی که خدا خالق آن است
هر کس که تفکر دهدش دست به هر چیز
منجمله وجودش که به قلبش ضربان است
داند زدن قلب خودش کار خودش نیست
او را نه در این کار دخالت به میان است
یک لحظه اگر دل نزند جمله ی اعضا
تودیع نمایند ز هم، مرگ همان است
هر صانع و مصنوع کند یاد و بفهمد
الله بود قادر و حاکم که نهان است
بدبخت کسی که نپرستید خدا را
عمرش به هدر رفت و جهانش به زیان است
چون جسم نباشد نتوان دید خدا را
لیکن همه از اوست چو نظمی به جهان است
خورشید و قمر، کوکب و سیاره و ثابت
پر کرده فضا بیشتر از درک و گمان است
چون هست فضا لایتناهی نتوان گفت
ختمش به کجا هست و چه چیزی است که آن است
این شوکت و این خلقت و این گردش افلاک
باشد ز خداوند که دانای نهان است
بر کنه وجودش نتوان کس ببرد پی
او را نتوان گفت که چون است و چنان است
بود است وجودش ز ازل تا به ابد هست
او را نه مکان است و نه عمرش به زمان است
بر درگه خلاق جهان همچو مهاجر
هر کس ز سر صدق کند رو به امان است

 

 

 

 

کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (2):

نظرها
  1. حسن مصطفایی دهنوی

    فروردین 26, 1401

    درود بیکران استاد
    بسیار زیبا و دلنشین و ژرف می سرایید
    قلمتان سبز ،اندیشه والای شما زلال ابدی
    🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹

    • مجتبی حشمت

      فروردین 26, 1401

      ممنونم از لطف جنابعالی

  2. مهدی سیدحسینی

    فروردین 26, 1401

    درود
    موفق باشید 🌷🌷

  3. فریبا نوری

    فروردین 26, 1401

    چون هست فضا لایتناهی نتوان گفت
    ختمش به کجا هست و چه چیزی است که آن است

    درود 🌹🌹🌹

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا