🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 راز

(ثبت: 4515) مرداد 3, 1396 
راز

اگر عمری به تو گفتم رازم

همه دردو همه سوزو گدازم

برای همدلی بود هم نوایی

زدی زخمه شکسته کهنه سازم 
خاطره

به روی بوم خاطره نشته این کبوترم

ببین طنین خسته اش بکش تو در برابرم

قلم رسد که ناله اش بعرش ای فلک چرا ؟

نهان نکن توبال او که جان بده به این پرم
گریه

صدای گریه ام طوفان به پا کرد

به رعدو برق چشمانت چرا کرد

غزل گفتم من از باران چشمت

مرا اینگونه او از خود رها کرد

کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (2):

کاربرانی که این شعر را خوانده اند (3):