🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
هوا ابریست و بارانی
چه پائیز
خوانش: 273
سپاس: 3
تعداد نظر: 2
زمستان است و هوا ابری چقدر سرد است خاتون نشسته زیر کرسی و منتظر بچه ها تا اینکه قصه برایشان بگوید من هم شامی درست کردم و سماور را روشن کردم وسایل سماور را توی مجمعه روی کرسی میگذارم میوه ها را آوردم و دارم از سرما میلرزم بچها یک به یک می آیند و میروند زیر کرسی تا کمی گرم شوند و به خانون سلام میکنن و خاتون هم برایشان چای میریزد تا بخورند و کمی گرم شوند من همراه بچه ها وسایل شام را آوردیم و جای شما خالی شام را همگی خوردیم شام که تمام شد خاتون شروع کرد به قصه گفتن قصه ای که دوران جوانی خودش مادر بزرگش برایش گفته بود چقدر زیبا قصه میگفت و همگی گوش به قصه خاتون بودیم کم کم قصه داشت تمام میشد که تک تک بچه ها خوابشان گرفته بود همگی از خاتون تشکر کردیم و زیر کرسی خوابیدیم
خوانش: 394
سپاس: 2
تخته سنگی ایستاده ام
تک درختی که جا بجا شده است
خوانش: 340
سپاس: 0
امشب دلم گرفته بر لب دریا نشسته ام
ساحل آرام است و دریا طوفانی
خوانش: 377
سپاس: 0
میخواهم بروم تا اینکه ببینم به کجا خواهم رسید
میروم شاید از این بند رهایی یابم
خوانش: 216
سپاس: 1
دل
خسته ام خسته بگو تو نفس آب کجاست
خوانش: 159
سپاس: 4
تعداد نظر: 6