🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
تاریخ تولد: | 13321020 |
جنسیت: | زن |
شهر: | تهران |
بیوگرافی: | من ازکودکی علاقه زیادی به شعر گفتن داشتم و این باعث شد که همیشه از خداوند بخوام که کمکم کنه سالها در انتظار چنین روزی بودم که من هم بتونم شعر بگم مدت 14 سال هست که شعر میگم دوبیتی تک بیتی رباعی غزل ترانه سپید نیمایی طنز مناجات نوحه شعر شیرازی و داستانهای کوتاه من همیشه شاکر خداوند هستم که این لطف بزرگ رو بمن داشته و در حال حاضر باز خونی آخر اشعارم هست برای چاپ که امیدوارم خداوند کمکم کنه بتونم کتابم رو چاپ کنم من عاشق شعر هستم بخصوص اشعار خودم واولین اشعاری رو که گفتم این بود چشم چرا چشمم به چشمش دوختم من بزد آتش به قلبم سوختم من نباید دل به هر کس نا کسی داد که خاکستر شدم آموختم من ://msmerfani.blogfa.com/ |
خوانش: 265
سپاس: 3
تعداد نظر: 2
زمستان است و هوا ابری چقدر سرد است خاتون نشسته زیر کرسی و منتظر بچه ها تا اینکه قصه برایشان بگوید من هم شامی درست کردم و سماور را روشن کردم وسایل سماور را توی مجمعه روی کرسی میگذارم میوه ها را آوردم و دارم از سرما میلرزم بچها یک به یک می آیند و میروند زیر کرسی تا کمی گرم شوند و به خانون سلام میکنن و خاتون هم برایشان چای میریزد تا بخورند و کمی گرم شوند من همراه بچه ها وسایل شام را آوردیم و جای شما خالی شام را همگی خوردیم شام که تمام شد خاتون شروع کرد به قصه گفتن قصه ای که دوران جوانی خودش مادر بزرگش برایش گفته بود چقدر زیبا قصه میگفت و همگی گوش به قصه خاتون بودیم کم کم قصه داشت تمام میشد که تک تک بچه ها خوابشان گرفته بود همگی از خاتون تشکر کردیم و زیر کرسی خوابیدیم
خوانش: 388
سپاس: 2
خوانش: 334
سپاس: 0
خوانش: 372
سپاس: 0
خوانش: 210
سپاس: 1