🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
راوی قصه شدم
سرگذشت روح سرگردانی
که بُوَد مقصد او درگه عشق
و در این راه گرفتار و اسیر
رنج بسیار کشیده
او چنان زار و ذلیل
عاقبت خسته و پیر
همچنان سخت بدنبال تو گیر
در جدالی جانکاه ،
در مسیر عشقت
خیز اُفتان و زمین گیر
که در مسلخ عشق ،
عمریست او در گیر
به طواف عشقت
زائری پاک و نمک گیر
نمک عشق تو
بد دامن گیر
تو ندانی
هیچ از روح غمین
گشت نابود
و خیالت هم نیست
روح دلتنگ بسی گیج
چشم بارانی و خیس
روح روحم زخمی ست
گر چه هر روز میمُرد
باز هم در پی روحت جاری ست
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند :
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (2):
بستن فرم