🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
سازی بزن ای دوست که با تو دمساز شوم
عشق بازی کنم و بار دگر پاکباز شوم
در مصاف حریفان سبقت از رقیبان گیرم
به کویَت در جانفشانی بتازم و یکه تاز شوم
ز چه از من گریزانی، ای قصه ی ویرانی
سوی من آی تا همدل و همراز شوم
سازی بزن ای دوست که با ساز تو برقصم
دل رَهَم از غصه و مسرور از این ساز شوم
ساز و نوای خوبان بنوا بر این دل بینوا
دلگدازم رخ بنما، دلخوش و دلنواز شوم
ای دل از تیره ی غمکشانی، پر از دردی و اندوه
بر آر حزن و غم از سر تا شاد و سرافراز شوم
عاشق و شیدا سرمستی از لب یار خواهد
زان جام شوکران نوشم ده تا بی نیاز شوم
بنگر بر این آشفته حال وَ از من رو برنگردان
غمزه ای کن جانا که مفتون چشمان غماز شوم
سازی بزن ای دوست به غیر از ساز جدایی
مَبَرم به پایان و مجالم ده کز نو آغاز شوم
سنگ “صبور” دل بی قرار بودی صاحبا
تو بزن ساز کز سوز آن نغمه ساز شوم
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند :
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (3):
بستن فرم