🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 شاه پریا

(ثبت: 261544) تیر 11, 1402 
شاه پریا

شاه پریا نشسته
با بال های شکسته

تو خونه راش ندادن
تو حوض نقره جسته

اشک می ریزه بهار بهار
آه می کشه قطار قطار

از پیشونی نوشتش
از سرگذشت زشتش

همش داره می خونه
از سختی زمونه

این جا که مهتاب نداره
دشت پر از خواب نداره

کفتر نوک طلا کجاست
بلوری نوک قلم کجاست

قلم چوبی نمی خوام
از مرغ غم پر نمی خوام

کلاغ براش می خونه
قارقار عاشقونه

مترسک چشاشو بسته
آخ که دلش شکسته

از قارقارکلاغه
پرنده رو سیاهه

دل نداره تو سینه
پوشال بجاش نشسته

کلاغ پر
تلخی روزگار پر

مترسک که پر نداره
راه به جایی نداره

یه مغز چوبی داره
خودش خبر نداره

وقتی که دل دار شد
خودش خبر دار شد

کلاغ پر
صورت زشت غم پر

خدای آسمون ها
از اون بالا بالاها

به فکر چاره افتاد
یه راه تازه افتاد

از نوک طلا یه پر گرفت
قلم بلوری روش گذاشت

رو پیشونی شاه پری نوشت
قصه ی خوب سرنوشت

بعدش چی شد؟!
شاه پری قصه ی چی شد؟!

کفتر نوک طلا پرید تو‌ دستاش
خنده نشست رو صورت و رو لبهاش

با جوهر طلایی رنگ قصه نوشت تو شب هاش
مهتاب اومد تو آسمون چشمهاش

تو آسمون آبی
تنها منم پرنده

گریه بشی
خنده می شم رو لب هات

بارون بشی
خاک می شم زیر پات

کلاغ پر
غصه رو با غماش پر

قصه ی ما آلیس نداشت
شاه پری داشت

السونو
ولسون
تو سرمای زمستون
خدا جونم قصه ی خوب برسون

فیروزه سمیعی
از: «کتاب شنبه روز خوبی برای مردن نیست»

 

 

کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (1):

نقدها
  1. مهرداد مانا

    تیر 11, 1402

    و چقدر این گونه مضمون ها به خاطر قرابت نوستالژی که با ما ایرانیها دارند به دل می نشینند .
    در این سروده ما چند شخصیت داشتیم :

    شاه پری
    کلاغ
    مترسک
    کفتر نوک طلا

    و هرکدام از این کاراکترها سابقه ای طویل در ادبیات فولکلور ما دارند و در قصه های مختلف عموما حضور داشته اند . در این شعر نیز که شاید بیشترین سخن و مدعایش ” ارزش دل برای دوست داشتن ” است ، همه ی اجزای داستان در نقشی که شاعر بدانها بخشیده مستقر شده اند . اما حیف که در طول سروده فیروزه خانم عجول بوده و بارها و بارها شعر از جاده ی وزن و ریتم مورد انتظار خارج شده و گاه نیز ناگهان با کسری قافیه مواجه می شویم
    و از آنجا که کمتر پیش می آید که چنین مضامینی برای شاعر پیش بیاید ، توصیه می کنم شاعر با حوصله ی بیشتری به سرایش مجدد و رفع مشکلات همت کند .
    مثلا :

    شاه پریا نشسته
    با بال های شکسته
    تو خونه راش ندادن
    تو حوض نقره جسته
    اشک می ریزه بهار بهار
    آه می کشه قطار قطار
    از پیشونی نوشتش
    از سرگذشت زشتش
    همش داره می خونه
    این جا که مهتاب نداره
    دشت پر از خواب نداره

    تا اینجا کار روان و یک دست پیش رفته . اما در این قسمت ناگهان مشکل قافیه و ریتم پیدا می شود :

    کفتر نوک طلا کجاست
    بلوری نوک قلم کجاست
    قلم چوبی نمی خوام
    از مرغ غم پر نمی خوام

    سپاس از التفات و حوصله ی شما

نظرها
  1. تیر 12, 1402

    درودتان باد جناب استاد مانا ادیب گرانقدر🌺⁦☘️⁩🍃
    صمیمانه سپاسگزارم از توجه و حضور ارزشمندتان
    و از اینکه وقت گذاشتید و خواندید و به مهر نوشتید
    🙏🌸🌺🍃🌹
    کاملا حق با شماست گرامی ام
    باید اعتراف کنم که این شعر را بداهه و بدون هیچ گونه آشنایی وزن و عروض نوشته ام
    کاملا اتفاقی
    و اینکه فقط بر اساس شنیداری و موسیقایی نوشتم
    من از عروض هیچ نمی دانم
    ولی دوبیتی و تک بیتی و ترانه هم می نویسم
    فقط در همین حد نه بیشتر
    البته این شعر حالت ترانه قصه دارد
    سبک و سیاق ترانه هم بر اساس موسیقی و ریتم است
    کما اینکه وزن هم دارد
    ترانه کلام بالغی است که برای پیوند با موسیقی آمادگی لازم را دارد ترانه قدمت بسیار طولانی تری از تمام غالب های شعری دارد و به همین سبب است که تمام سبک ها و غالب های شعری رگ هایی از ترانه در خود دارند.
    ترانه محدودیت عروض را ندارد .
    البته من اشعار کودکانه شاملو و نیما را هم خوانده ام همه موزون هستند
    همانطور که اشاره فرمودید و به حق هم بود

    بی نهایت سپاسگزارم از این همه مهر و نکته سنجی
    نویسا مانید وسبز وسرفراز
    🌹🍃🌺🌸💖🌸🌺🍃🌹

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا