🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
شاه پریا نشسته
با بال های شکسته
تو خونه راش ندادن
تو حوض نقره جسته
اشک می ریزه بهار بهار
آه می کشه قطار قطار
از پیشونی نوشتش
از سرگذشت زشتش
همش داره می خونه
از سختی زمونه
این جا که مهتاب نداره
دشت پر از خواب نداره
کفتر نوک طلا کجاست
بلوری نوک قلم کجاست
قلم چوبی نمی خوام
از مرغ غم پر نمی خوام
کلاغ براش می خونه
قارقار عاشقونه
مترسک چشاشو بسته
آخ که دلش شکسته
از قارقارکلاغه
پرنده رو سیاهه
دل نداره تو سینه
پوشال بجاش نشسته
کلاغ پر
تلخی روزگار پر
مترسک که پر نداره
راه به جایی نداره
یه مغز چوبی داره
خودش خبر نداره
وقتی که دل دار شد
خودش خبر دار شد
کلاغ پر
صورت زشت غم پر
خدای آسمون ها
از اون بالا بالاها
به فکر چاره افتاد
یه راه تازه افتاد
از نوک طلا یه پر گرفت
قلم بلوری روش گذاشت
رو پیشونی شاه پری نوشت
قصه ی خوب سرنوشت
بعدش چی شد؟!
شاه پری قصه ی چی شد؟!
کفتر نوک طلا پرید تو دستاش
خنده نشست رو صورت و رو لبهاش
با جوهر طلایی رنگ قصه نوشت تو شب هاش
مهتاب اومد تو آسمون چشمهاش
تو آسمون آبی
تنها منم پرنده
گریه بشی
خنده می شم رو لب هات
بارون بشی
خاک می شم زیر پات
کلاغ پر
غصه رو با غماش پر
قصه ی ما آلیس نداشت
شاه پری داشت
السونو
ولسون
تو سرمای زمستون
خدا جونم قصه ی خوب برسون
فیروزه سمیعی
از: «کتاب شنبه روز خوبی برای مردن نیست»
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (1):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (5):
تیر 11, 1402
و چقدر این گونه مضمون ها به خاطر قرابت نوستالژی که با ما ایرانیها دارند به دل می نشینند .
در این سروده ما چند شخصیت داشتیم :
شاه پری
کلاغ
مترسک
کفتر نوک طلا
و هرکدام از این کاراکترها سابقه ای طویل در ادبیات فولکلور ما دارند و در قصه های مختلف عموما حضور داشته اند . در این شعر نیز که شاید بیشترین سخن و مدعایش ” ارزش دل برای دوست داشتن ” است ، همه ی اجزای داستان در نقشی که شاعر بدانها بخشیده مستقر شده اند . اما حیف که در طول سروده فیروزه خانم عجول بوده و بارها و بارها شعر از جاده ی وزن و ریتم مورد انتظار خارج شده و گاه نیز ناگهان با کسری قافیه مواجه می شویم
و از آنجا که کمتر پیش می آید که چنین مضامینی برای شاعر پیش بیاید ، توصیه می کنم شاعر با حوصله ی بیشتری به سرایش مجدد و رفع مشکلات همت کند .
مثلا :
شاه پریا نشسته
با بال های شکسته
تو خونه راش ندادن
تو حوض نقره جسته
اشک می ریزه بهار بهار
آه می کشه قطار قطار
از پیشونی نوشتش
از سرگذشت زشتش
همش داره می خونه
این جا که مهتاب نداره
دشت پر از خواب نداره
تا اینجا کار روان و یک دست پیش رفته . اما در این قسمت ناگهان مشکل قافیه و ریتم پیدا می شود :
کفتر نوک طلا کجاست
بلوری نوک قلم کجاست
قلم چوبی نمی خوام
از مرغ غم پر نمی خوام
سپاس از التفات و حوصله ی شما
پاسخ
تیر 12, 1402
درودتان باد جناب استاد مانا ادیب گرانقدر🌺☘️🍃
صمیمانه سپاسگزارم از توجه و حضور ارزشمندتان
و از اینکه وقت گذاشتید و خواندید و به مهر نوشتید
🙏🌸🌺🍃🌹
کاملا حق با شماست گرامی ام
باید اعتراف کنم که این شعر را بداهه و بدون هیچ گونه آشنایی وزن و عروض نوشته ام
کاملا اتفاقی
و اینکه فقط بر اساس شنیداری و موسیقایی نوشتم
من از عروض هیچ نمی دانم
ولی دوبیتی و تک بیتی و ترانه هم می نویسم
فقط در همین حد نه بیشتر
البته این شعر حالت ترانه قصه دارد
سبک و سیاق ترانه هم بر اساس موسیقی و ریتم است
کما اینکه وزن هم دارد
ترانه کلام بالغی است که برای پیوند با موسیقی آمادگی لازم را دارد ترانه قدمت بسیار طولانی تری از تمام غالب های شعری دارد و به همین سبب است که تمام سبک ها و غالب های شعری رگ هایی از ترانه در خود دارند.
ترانه محدودیت عروض را ندارد .
البته من اشعار کودکانه شاملو و نیما را هم خوانده ام همه موزون هستند
همانطور که اشاره فرمودید و به حق هم بود
بی نهایت سپاسگزارم از این همه مهر و نکته سنجی
نویسا مانید وسبز وسرفراز
🌹🍃🌺🌸💖🌸🌺🍃🌹
پاسخ
بستن فرم