![محمود گندم کار وحید](https://sherepaak.com/wp-content/uploads/2021/03/IMG-20210321-WA0048-e1616416428378.jpg)
🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
شبی با یاد آن مستانه های شهر تنهایی
دلم بنشست بر ویرانه های شهر تنهایی
قلم بر صفحه نقش شبنمی بر سنگ می انگاشت
خیالم می سرود افسانه های شهر تنهایی
نسیم وصل یاران غصه ها از خاطرم میراند
چو دستی مهربان بر شانه های شهر تنهایی
هزاران شمع خاکستر شدند ، اما ندانستند
بهای شمع را پروانه های شهر تنهایی
ز غمهای زمان آسوده بگذشتند بی اشکی
قفس بر دست آن دیوانه های شهر تنهایی
و رقصیدند در میخانه های کوی یکرنگی
چو نوشیدند از این پیمانه های شهر تنهایی
31فروردین 78
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند :
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (2):
بستن فرم