![بهروز حبیبی](https://sherepaak.com/wp-content/uploads/2020/11/behrouz-e1604622105701.jpg)
🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
از تو میگویم که ایمان بوده ای
وارث پاکی ی باران بوده ای
در مسیر تندباد زندگی
گوهر جان را نگهبان بوده ای
با تو که در قحطی مهر و وفا
از کرم دریای احسان بوده ای
با تو هستم عشق ای نور خدا
با تو که همزاد انسان بوده ای
می نشینی با نگاهی بر دلی
چون همیشه سهل و آسان بوده ای
گه نمودی خانه در چشم و گهی
همره گیسوی افشان بوده ای
گاه گاهی رفته ای اندر دلی
دلبری را سِرّ پنهان بوده ای
رخ نمایی بر لبی با خنده ای
عاشقی را چشم گریان بوده ای
مرهمی هستی به دلهای نژند
درد دلها را تو درمان بوده ای
چون در آیی در دلم غمها روند
در تن خسته مرا جان بوده ای
در فضای سرد و یخبندان دل
گرمی خورشید تابان بوده ای
من چه گویم عشق ای آرام جان
هر چه گویم بهتر از آن بوده ای
گر چه وصل است آخر کارت ولی
باعث دوری و هجران بوده ای
همره امواج دریاهای دور
هم به صحرا و گلستان بوده ای
در میان باغ و بستان و چمن
در نوای عندلیبان بوده ای
چشم صحرا خیره شد بر آسمان
شوق باران در بیابان بوده ای
سرو آزاد است و والا چون که تو
در دل سرو خرامان بوده ای
هم نفس با مرغ خوشخوانی و هم
همنوا با ساز چوپان بوده ای
هم غمت شیرین بود هم دوریت
فارغ از اندوه و حرمان بوده ای
کرده ای آواره مجنون را به دشت
بهر لیلایش پریشان بوده ای
داده ای فرهاد را تیشه به دست
در دلش سودای امکان بوده ای
جان شیرین در پی فرهاد بود
در دل شیرین تو مهمان بوده ای
می کشی پروانه را بر گرد شمع
در میان شعله رقصان بوده ای
تیر آرش را تو بردی دور دست
حافظ ملک دلیران بوده ای
جامه ی زیبا نکردی بر تنت
چون حقیقت لخت و عریان بوده ای
سر ببازد هر کسی عاشق شود
در رگ و خون شهیدان بوده ای
روی تو زیباست در کُنه وجود
گرچه گاهی بغض و عصیان بوده ای
شور را پاشیده ای اندر جهان
زآنچه کردی مات و حیران بوده ای
جایگاهت بی مثال و بی بدیل
بس فزون از در و مرجان بوده ای
خوانده ام تاریخ دوران مو به مو
در همه ایام و دوران بوده ای
چهره نابت زمانی بوده که
بر لب مولای عطشان بوده ای
بوی یوسف را شنید از راه دور
بی گمان آن دم به کنعان بوده ای
هر کجا آیی دروغ و کین رود
دشمن غدار شیطان بوده ای
چون علی عاشق نباشد در جهان
وامدار شاه مردان بوده ای
بی گمان مشتق شدی از ذات حق
رازی از اسرار کیهان بوده ای
بهر هر کاری کنند حجت بیان
بی نیاز از نقد و برهان بوده ای
هر کسی سنجیده با قلبش ترا
گه گران و گاهی ارزان بوده ای
جایگاهت دل ، غذایت خون دل
بهر دل هم آب و هم نان بوده ای
دست عقل از وادی دل کوته است
کار دل را اصل و بنیان بوده ای
تا که عقل آگه شود از سِرّ دل
صاحب چوگان و میدان بوده ای
آرزو دارم نفس در کوی یار
در هوای کوی یاران بوده ای
بعد عمری عارفان عاشق شوند
چون کمال علم و عرفان بوده ای
ذره ای لغزش ندارند عاشقان
بر مدار عدل و میزان بوده ای
حق مطلب را کنم اینک ادا
هدیه ای از سوی یزدان بوده ای
1392
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (3):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (9):
آذر 5, 1399
سلام و بس درود بر حضرت حبیبی عزیز
تمام این قصیده را یک نفس نوشیدم
مست شدم
به وجد آمدم
اگر غم عزیزانم در دل نبود برخاسته می رقصیدم
عالی ست
از آثار ماندگار است به یک شرط
40 بیت اول فقط باشد
ضمن آنکه چهل عدد مقدسی ست
این چهار بیت نباشد
آرزو دارم نفس در کوی یار
در هوای کوی یاران بوده ای
بعد عمری عارفان عاشق شوند
چون کمال علم و عرفان بوده ای
ذره ای لغزش ندارند عاشقان
بر مدار عدل و میزان بوده ای
حق مطلب را کنم اینک ادا
هدیه ای از سوی یزدان بوده ای
بابت سرایش این قصیده نفیس مجددا درودتان دارم
در پناه خدا شاد زی عزیز🌿👏👏👏👌🌿
پاسخ
آذر 5, 1399
با سلام و عرض ادب
بسیار خرسندم که این سروده با تمام کاستی ها مقبول افتاده است.
از نصایح ارزشمندتان بهره فراوان بردم.
در خصوص چهار بیت پایانی فکر خواهم کرد.
در پناه حق باشید.💐💐
پاسخ
آذر 5, 1399
درودها جناب حبیبی
قصیده بسیار زیبایی را از قلم شما خواندم
و از عشق نوشتن همیشه زیبا است
نویسان و عاشق باشید هماره به مهر
💐💐💐💐💐
پاسخ
آذر 5, 1399
سلام و درود فراوان
سپاس بیکران 💐💐
پاسخ
بستن فرم