🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
غم نان
چون نگاه تو به دل معرفتی پنهان است
بی خودی از خودِ خود حادثه ای عریان است
غم نان خوردن و بی دینی ما کفران است ؟؟
یا که در صحنۀ هر سفره کنون ایمان است ؟؟
یاد آن روزی که در بستر بیماری خویش
ذکر حق گفتم و دیدم که رُخَم خندان است
صوفی صوف پرستی شده بودم که دو چشم
عاقبت بهرِ مطاعی همه شب گریان است
خبر از دیده شدن نیست دگر در شب تار
دلم از دوریت ای گل به نوک پیکان است
باقر رمزی باصر
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (1):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (2):
بهمن 24, 1398
سلام و درود
سپاس از اشتراک گذاری
دستمریزاد
🌺🌺🌷🌺🌺
پاسخ
بستن فرم