🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 به رنگ خون

(ثبت: 262762) مرداد 17, 1402 
به رنگ خون

 

قصه از این قرار بود که او را آزاد کردند به شرط همکاری و لو دادن دوستاش . مادرش برآشفت و گفت : نمی خواهم به قیمت خون جوانان مردم تو را آزاد ببینم . به زندان برگرد . و این حماسه خلق شد :

پرده پیشین :

… وتو چگونه رستی پسرم ؟
کبوتر ها شاهدند
که گردنت مویی مانده بود
تا لبها ی دار را بوسه زند
اگر از انعکاس ماه در زلال رود
جرعه ای نوشیدم
حرامم
که درین جنگل تاریک
افراها هنوز تشنه ی آفتابند .
گفت : مادر رها کردند تا تاری شوم
و ستاره ها در تور مشبکم ، اسیر شب
که هنوز در ورق پاره ها توس
صدای پای توسن از تور می آید
گفتند : تماشای آسمان ارزانی ات
به شرط آنکه
مکان اختفای غریو را لو بدهی
که در حلقوم کدام توفان نهفته است ؟
به سربندت
مانده ام بر دو راهی خون و عسل !
و نمی دانم
چرا این دشداشه ی دیبا
بر تن شرافتم زار می زند ؟
گفت جان مادر
بر گرد و از میله ها ،
آزادی را گدایی نکن :
” حنجره ی هیچ کوردی
بدهکار ریسمان نبوده است ”

پرده پسین :

من نیز زنی دارم
از تبار همین ترانه ها
که خونش
از دشنه ها شریف تر است
آری
ما حلاجان این بیضای بلا
گردن هایمان به پیشواز طناب رفتند
و این شعر تا همیشه بدهکار خون خورشید شد ….

 

حاجی آباد هرمزگان ۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۰

 

 

 

نقدها
  1. نیلوفر آبی

    مرداد 18, 1402

    مانا براستی ماندنیست . چون کسانی که سمت درست تاریخ می ایستد ماندنی هستند . مثل آریوبرزن . امیرکبیر . رییس علی و بسیاری از هنرمندان بزرگ چون شیرکوه بیکس و احمد شاملو . در این شعر وقتی شاعر افراها را تشنه آفتاب میبیند یعنی مردم را نیازمند روشنی و روشنگری میداند . از طرفی تشنگی افراها باید با آب برطرف شود و نقش آفتاب در این میان نقشی پارادوکسیکال است و نقشی هم آوا که از آهنگ شعر پشتیبانی میکند . زوجیت افرا و آفتاب کاریست که در شعر مانا بسامد است . مانا نخستین سپیدسرایی ست که وزنی خاص و گیرایی آهنگین را در شعرهای سرشارش شاهدیم . که برای موزون کردن شعرش هم در خانه عروض و قافیه را نمیزند . از این رو چیدمان و پازل کلمات در شعرهای اش اگرچه جوششی ست اما از کوشش یک شاعر خبر میدهد که سالها دانش اندوخته و ریشه ی کلماتش به متون کهن میرسد . در واقع مانا شاعری ست که با اسلوب کلاسیک شعر مدرن میگوید و عناصر و ترکیبات شعرش به سعدی و حافظ و مولوی میماند . در این شعر محاوره ای که گفتمان میان مادری کوردتبار با فرزند رشیدش است ، آنچه که هویداست نقش شرافت و پایمردی و جان فشانی ست بر سر ارزش های اجتماعی که مانا با جادوی همیشگی اش آن را به تصویر می کشد و دست آخر معتقد میشود خون گلاله اش از دشنه ها شریف تر است زیرا به همان تبار نیک ( کوردستان ) بر میگردد . در واقع این نگرش اگرچه تا حدودی پان می نماید . اما هیچ مخاطب بصیری برداشتی قوم گرایانه از این حکایت ندارد و بی هیچ حرف و حدیثی با امواج مانا همراه و هم طریق میشود . چرا که او نیز معتقد خواهد شد کوردها زندگی را از مرگ گدایی نمیکنند ( حنجره ی هیچ کوردی بدهکار ریسمان نیست )
    اما مانای دو جهان در واقع به دو جهان متصل است یکی عشقش گلاله است و دوم دوستش مجید . یعنی برداشت من اینگونه است که ایندو در سرایش و پالایش مانا نقش داشته اند و خود پرده های پیشین و پسین شخصیت اویند . بهمین خاطر آنکه با شعر مانا گریسته است و آنکه با شعر ایشان به تاریخ و مذهب و انسان مینگرد نمیتواند هیچ افتراقی را باور کند . مانند ماه و زمین و خورشید که گاه از نظرها مدتی پنهانند در حالیکه میانش هرگز فاصله نمیافتد . برای شاعری که تقاص خون خورشید را با شعرش از سایه ها میگیرد و شعر برای اش طبل جنگ و بیرق دیگراندیشی است نه مجید میتواند زیاد دور شود نه گلاله . همه ما به دوست و همسر نیازمندیم اما در مزامیر مانا نقش ایندو داستان دیگری دارد

    • مهرداد مانا

      مرداد 18, 1402

      سلام بزرگوار
      خوش آمدید . در مورد استفاده از متد قدیمی برای شعر سپید ، غیر از شما دوست دیگری نیز در پایگاه نقد شعر اشاره کرده بود . اما آن بنده ی خدا یه متن پلیسی / جنایی نوشته بود که ” مچت را گرفتم ” انگار مثل اربابش اختلاس یا .. کرده بودم .
      در مورد داستان دو جهان و برداشتی که از این لقب مانا داشتید ، هرچند برایم تازگی داشت . اما ای کاش به همان صورت که شما مساله را دیده و کاویده اید ، باشد . که متاسفانه چنین نیست و از همسرم جدا شدم . حالا چه شما این افتراق و انشعاب را باور کنید چه باور نکنید به قول مانا :

      آن گنجشکی که مانا
      طوطی باغ خیالش کرده بود
      حالا سنجاقکی ست
      که به دفتر روزمرگی سنجاقش کرده اند .

  2. سیما ستوده

    مرداد 18, 1402

    اولین نظر در این سایت ..
    سپاس از شما بخاطر اینکه از هنرتان برای بیان وقایعی بهره میگیرید که شاید در نبود این شعر کسی این سرگذشت را بخاطر تاریخ ثبت نکند .
    درود بر آن آزاده .
    گرچه نمیدانیم کیست .

    • مهرداد مانا

      مرداد 18, 1402

      سپاس از شما سیمای عزیز
      اگرچه برای شعر مانا نمی توان تصمیم گرفت حتا خودش ، که چه بسراید و چگونه بسراید ؟ اما شاعران به هر حال دغدغه های خود را روی کاغذ می آورند . و اگر این دغدغه ها ملکه ی ذهن و جان آنها باشد ، روی کمیت و کیفیت کار شاعر هم اثرگذار خواهند بود . مانا معتقد است کسی که در این شرایط خوفناک نمی تواند سمت مردمش باشد ، قطعا درد مردم را حس نمی کند . به هر حال …. خوشحال شدم از تشریف تان

  3. سعید صیدی

    مرداد 21, 1402

    سلام
    من سعید صیدی هستم و البته شاعر نیستم و افتخار عضویت در سایت را ندارم . تحصیلات و کوششی در زمینه ادبیات داشته و دارم و اتفاقا شعرهای مانا موضوع چند تحقیق کوچکم بوده . چند روز پیش در استوری واتساپ مانا دعوتی از دوستان شده بود که به عنوان مهمان سایت نظری اگر در مورد شعر / به رنگ خون / داریم بیان کنیم . به علت ضیق وقت این فرصت برایم تا امروز پیش نیامد . نظرات دوستان دیگر را هم خواندم و محظوظ و مستفید شدم . شعر مانا در کل خصایص و ویژگیهایی دارد که محصول سالها کوشش و جوشش او در این راه بوده است . و بنده به اختصار بیان می کنم :

    الف : همانطور که آن دوست عزیز فرمایش کردند لحن و لهجه مانا فاخر و سلیس است و قلم ایشان اگرچه در خدمت خیابان است اما خیابانی نیست . و برعکس آن گرامی بنده فکر میکنم فاخریت در قلم ایشان کاملا در خدمت شعر است .

    ب: اگرچه شهرت و محبوبیت ممکن است تابع درستی و توان یک فرد نباشد ولی این را هم میتوان به ضرس قاطع ادعا نمود که به هر حال کسی که سر زبانهاست و این نامی بودن خود را حفظ کرده لابد چیزی در چنته دارد . قلم مانا میزگردپسند و بحث آور است . و هرجایی که رفته سر زبان افتاده است . بسیاری از کارهایشان در صفحات دیگر را دنبال می کردم و با بسته شدن آن صفحات باز میبینم که در این سایت نیز پای شعرهایش چون همیشه شلوغ است

    ج: مانا استاد جمله سازی است و از دل اشعار ایشان میتوان صدها جمله ناب پبدا کرد که مثل تک بیتهای صائب تبریزی عمر طولانی و بقای بسیار خواهند یافت . در همین شعر ( از میله ها آزادی را گدایی نکن / حنجره هبچ کردی بدهکار ریسمان نبوده است )

    د: شعر مانا اگرچه دغدغه مند است . اما نوع بیان ایشان گارانتی دارد و کهنه نمیشود . مثلا ( درین جنگل تاربک افراها تشنه آفتابند ) میتواند هم از نظر زمانی هم مکانی و هم موضوعی تعمیم داده شود .

    ه : و سرانجام اشعار ایشان همواره سخن و ترکیب و تصاویر تازه دارد و برخلاف خیلی از شعرای ما که از ساخت و پرداخت تصاویر و تشبیهات تازه ناتوانند شعر ایشان غافلگیر میکند .

    در این شعر نیز با نظرات نیلوفر ابی عزیز و سینا دژاگه بزرگوار موافقم و همینطور عزیزی که با نام مجیدقلیچ خانی نوشته و یاد زنده یاد علی قلیچ خانی را برایم تداعی نمود . و آن دوستی که شعر سپید را جریان می دانست نیز نکته حایز اهمیتی را بیان کرده است .

نظرها 45 
  1. معین حجت

    مرداد 17, 1402

    درود جناب مانای بزرگوار …
    دستمریزاد …
    قابل ستایش سروده اید 👏👏👏💐💐💐

    • مهرداد مانا

      مرداد 18, 1402

      مگر شما به این دیوانه سرا پای بگذارید . وگرنه دوستان ‌یکی از دیگری گرفتارتر هستتد .

  2. برهان جاوید

    مرداد 17, 1402

    و این شعر
    شعر مرز و بومی ست که تا ابد بدهکار خون خورشید خواهد ماند
    تا وقتی ندای حلاجان
    از زیر خاک
    به گوش می رسد
    و ما در تدارک جشن مهرگان
    ترازوهای مان به سنگ های کفه ی شب می گروند
    و روز
    در کوتاه ترین فاصله
    با خورشید هم پیمان خواهد شد
    درود مانای عزیز
    بسیار لذت بردم از این اثر ارزشمند
    سپاس از این یاداوری و تلنگر برای بیدار شدن از این خواب طولانی
    🌺🌺🌺❤️❤️❤️👏👏👏

    • مهرداد مانا

      مرداد 18, 1402

      برهان عزیز تو را سپاس
      ممنون که با آمدنت خوشحالم کردی

  3. مرداد 17, 1402

    که‌س نه‌ڵێ کورد مردووه‌ ، کورد زیندووه‌!👏

    و این شعر تا همیشه بدهکار خون خورشید شد…
    درود بر شما
    زیبا سروده اید🌷

    • مهرداد مانا

      مرداد 18, 1402

      کورد هه ر سه ر به رزه
      و یارمتی حه ق

  4. یک دوست

    مرداد 17, 1402

    پرده ی پیشین و پسین مانا علاوه بر شعریت و اعتلای ادبی اش ، پیام شرافت و شجاعت است . درست در زمانی که ۹۹ درصد از اهالی سایت ، سیاست آسه بیا آسه برو را پیش گرفته اند . اما شعر آنجا جان می گیرد که بی هیچ ادعایی خود را نه طلبکار که بدهکار خون خورشید می داند . مبارک مردم ایران باشد و مبارک مانا و گلاله اش که حیثیت و آبروی عشق و شهامت ند

    • مهرداد مانا

      مرداد 18, 1402

      دوست عزیز ممنون و سپاسمند آمدنتان هستم
      نمی دانم از کاربران سایت هستید یا از دیگر عزیزان ؟ هرجا و هر که هستید کام دلتان شیرین انشالله

  5. فیروزه سمیعی

    مرداد 17, 1402

    درودتان باد جناب استاد مانا ادیب گرانقدر 🌞
    چه خون نامه ای نوشته اید
    دلخون از سینه ی سوخته مادران سرزمینم
    زنده باد 🕊️🌱🌷
    به یاد شعر اسماعیل زنده یاد براهنی افتادم

    چه جوانانی! اسماعیل، می‌بینی؟ چه جوانانی!
    بسیاری‌شان هنوز صورت عشق را بر سینه نفشرده‌اند
    و موهای صورت پسرها هنوز درنیامده. و دخترها را می‌بینی؟
    چه پاهای لطیفی دارند!
    جنگ است، اینجا هم جنگ است اسماعیل!
    گریه نکن! فریاد نکن! دهنش را ببندید، قوانین را به هم زده است!
    گریه نکن اسماعیل، جنگ است!
    نفت از کنار حجره‌ها بالا می‌رود
    چه معجون عجیبی! چاه‌های نفت در کنار حجره‌هاست
    و در حجره‌ها جوانان نشسته‌اند!
    آه، چه نفتی! شیرظلمت است این نفت!
    و نفتکش‌ها در سکوت پر می‌شوند
    و جوانان در سکوت پیر می‌شوند
    و در اعماق زمین، و در بالاسر، و بین دست یک بدن،
    جنگ است اسماعیل، جنگ است!
    مرده باد شاعری که راز حجره و چاه را نداند
    زنده باشی تو که این راز را می‌دانستی
    هر تاریخی لایه‌ای از ناخودآگاهی دارد
    با هر دگرگونی
    من و تو از ناخودآگاهی بیرون می‌پریم
    -مثل دختران طناب باز که به سرعت طناب را از بالا سر و زیر پاشان می‌گذرانند-
    در آن سو که پایین آمدیم، احساس می‌کنیم در، آگاهی، هستیم ولی
    هیچ آگاهی‌ای کامل نیست
    موجی بلند – مثل دیوار بتون‌آرمه‌ای که انفجار شدید کجش کرده باشد-
    می‌آید و ما را در خود فرو می‌برد
    در حجره‌های کنار چاه‌ها، چشم‌هامان را باز می‌کنیم
    عینک‌هامان را برمی‌داریم، به میخ آویزان می‌کنیم
    و منتظر پرش بعدی می‌مانیم
    برای شاعر شدن، تنها کلمه کافی نیست!
    کسی که دوزخ را تجربه نکرده باشد، مصداق «یقولون مالا یفعلون» خواهد بود

    نویسا مانید وسبز وسرفراز
    🌱🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌱🕊️

    • مهرداد مانا

      مرداد 18, 1402

      ممنون از شما فیروزه خانم ارجمند که آمدید و این کامنت زیبا و دردمند را نوشتید . بله با شما موافقم تا درد را تجربه نکنی نمی توانی هنرمندی دردمند باشی و برای آن قلم بفرسایی . اگر شیرکو بیکس این میزان شعرش در جان همزبانان خود رسوخ می کند ، تنها علتش این است که خود او درد را چشیده است .

      • فیروزه سمیعی

        مرداد 20, 1402

        درودتان باد جناب استاد مانا ادیب گرانقدر 🌞
        شعری به دل می نشیند که از دل برخاسته باشد با آه و دم همدم باشد
        شعر شما هم از سوز دل برخاسته است
        سلامت باشید و پیروز
        🌱🌹💠🕊️🌷🌱

  6. نیلوفر آبی

    مرداد 18, 1402

    آفرین بر قلم شجاع مانا

    • مهرداد مانا

      مرداد 18, 1402

      و زنده باد حضور ملایم و متین شما

  7. طلعت خیاط پیشه

    مرداد 18, 1402

    درود بر مانا ارجمند که قلمش به تیزی تبر است و تصمیمش قاطع و برنده
    راستی به همین آسانی دل بریدی و همه ی دلخوشیها را آوار کردی؟
    نمیدانم چه بگویم .چون خودم خیلی احساساتی هستم و بغض گلویم را می فشارد.
    😔 🌸🤔🌺💐🌿🍃🌸🌺

    • مهرداد مانا

      مرداد 18, 1402

      سلام طلعت خانم عزیز و محجوب سایت. ارادتمند شما هستم
      نمی دانم منظورتان از دل بریدن چه بود . اما مانا اهل دل بریدن نیست خاصه از همسرش که با شعر و شعورش آمیخته است .

  8. سیامک عشقعلی

    مرداد 18, 1402

    بژی جۆنی شاعیر!
    سڵاو لە تۆ و وشەکانت.
    ✌️💚🤍❤️☀️✔️

    • مهرداد مانا

      مرداد 18, 1402

      سلاو بو تو سیامه کی خوشویست . زور زور سپاس

  9. سیامک عشقعلی

    مرداد 18, 1402

    آقا دم شما گرم خیلی‌خیلی بر جان نشست
    غیرت یعنی: از میله‌های زندان هم
    نباید آزادی رو گدایی کرد ✔️💚🤍❤️

    مانا باشی آقا

    • مهرداد مانا

      مرداد 18, 1402

      زنده باشی داداش .
      ممنونم از محبت و رحمت و عطوفت شما

  10. مجید قلیچ خانی

    مرداد 18, 1402

    درود
    و من میخواستم تنها سکوت کنم
    اما آیا کسی به کلمه ی دیبا توجه کرد؟!
    نمی‌دانم مانا ،گاهی با خودم میگویم شاید هنوز در باغ کاشان هستیم یا در کودکی چشم گذاشته ایم و بین اعداد پایانی نیم و هفتاد و پنج صدم اضافه می‌کنیم تا دوستانمان راحت تر پنهان شوند،گاهی هم تنها میگویم بر این طبیعت لعنت و سپس سکوت میکنم،اما چیزی که میدانم این است که طبیعت و طبیعی بودن دقیقا نقطه ی مقابل هنر و هنرمندان است چرا که آنها اصلا شباهتی به عامه و عاقلان ندارند
    ما غیر منطقی هستیم و گناه همه ی گندم ها بر گردن الثیا
    قهرمان این شعر هم غیر منطقی بود
    قهرمانان شعر مانا همیشه غیر منطقی بودند
    در منطق قهرمانی نیست نوسانی هم نیست
    فکر میکنم منطق همان بهشت خسته کننده است
    و جهنم همان احساس و هنر
    نشان به آن نشان که در جهنم هنوز امید رهایی هست
    چنان که در زمین
    چنان که در ایران

    • مهرداد مانا

      مرداد 19, 1402

      سلام رفیق
      توصیفت از بهشت و جهنم برایم تازه بود . و در مورد غیر طبیعی بودن شعر هم باهات هم رای هستم . با این همه شعر و هنر مثل کاتالیزور عمل می کنند و موجب واکنش در طبیعت جامعه ی انسانی می شوند . اگر هنری نتواند و یا نخواهد چنین واکنشی برانگیزد ، از نظر بنده هنر شریفی نیست . چون برای مانا تنها فضیلت حقیقی ، شجاعت و ایثار است . خاصه در اهل قلم که باید نگهبان مردمان باشند .

  11. سینا دژآگه

    مرداد 19, 1402

    سلام و عرض ادب جناب مانای ارجمند
    با اینکه دیر رسیدم اما در فرصت‌های محدود این روزهای شلوغ و خموده شعر زیبایتان را چند باری خواندم. دو سه بار همراه با آهنگ کوردی حزین و دلنشینی که بارگذاری کرده‌اید. قلمتان به شرافت و آزادگی متعهد است و این ویژگی در شناسنامه‌ی ادبی-هنری شما خواهد درخشید.
    پرده‌ی پسین شعر کوتاه است و به‌نظر می‌رسد باید هم این‌گونه باشد. بنده پرده‌ی پیشین و پسین را نه در امتداد زمانی هم، بلکه هم‌ارز یکدیگر حس کردم. اما پرده‌ی پیشین روایتگر ماجرایی در سطح خرد و پرده‌ی پسین راوی الگویی فرهنگی در سطح کلان است.
    به‌هیوای خوشه‌ویستی، شانازی و ئازادی
    زنده باشید🌸🌺🌸🌺

    • مهرداد مانا

      مرداد 19, 1402

      صفحه ی مانا به حضور آرام و متین شما عادت کرده است . که علاوه بر خویشاوندی خونی که داریم ( و کشف آن موجب شکرگزاری ام بود که چنین جوانان شایسته ای در طایفه ی جلالوند هست ) ما پیوندی دیگر نیز داریم و آن در دایره ی کلمات است و معانی ..
      حضورت همواره باد سینای عزیز

  12. نیما راسخ

    مرداد 19, 1402

    درودتان…..کیومرث عباسی قصری از دوستان نزدیک استاد خوش عمل کاشانی در دهه ی شصت وهفتاد بود.ارتشی هم بود ومن دیده بودمشان.

    • مهرداد مانا

      مرداد 20, 1402

      سلام و عرض ادب
      ممنونم از اطلاع رسانی شما . هرچند در کامنتهای این صفحه ، بحثی از مرحوم کیومرث قصری نشده بود

  13. مهدی سیدحسینی

    مرداد 19, 1402

    درود جناب مانا
    بهره بردم با آرزوی توفیق الهی 🌹🌹

  14. مرداد 20, 1402

    دوستی می فرمود: اگر بخوام از مانا بخوانم می روم کتاب دعا و انجیل می خوانم به نظرم درست می گفت، جریان فاخر نویسی باید در خدمت شعر باشد نه شعر در خدمت فاخرنویسی، وقتی شعر از جوش بر نیآمده باشد شاعرش فقط بر مبنای نگاه فاخریت دست بر قلم می شود و فاخریت به شمار شعار و شعارزدگی در میآید و شعر به اثری متنی و در نهایت امر متن ادبی تبدیل می گردد که بدون هیچ ساز و کار مقنن از سپید و بی هیچ دلیل و معیاری کرسی بندی می شود که فقط بگوید سپید است!

    سپید چیز دیگری ست جانم!

    • مهمان

      مرداد 20, 1402

      خب شما بفرمایید سپید چیست؟
      خواهشاً مثل فراسپیدیون از “فراسپید” نگید که بسیار تابلو و البته تکرار مکررات است زیرا خوانش هایی غلط از شعر منثور غرب باخود به همراه دارد.

      (بهتر است مانند آن مارکوپولوی سایت ها که جز سالاد واژگان و کلمات پرطمطراق چیزی بلد نیست، مطلب ننویسید.)

      فاخر نویسی؟ خیر کاملا در اشتباه هستید. جناب، سپید سبک و قالب نیست بلکه جریان است، جریانی که میتوان از آن زدود یا به آن افزود.
      خود شاملو در جایی گفته است: جای شعر نو نیما و سپید شاملویی باید عوض می‌شد! یعنی به نیمایی باید می‌گفتیم سپید و به سپید: شعر آزاد یا شعر نو (منثور)
      چه اصراری ست به نام و مرام قالب؟ وقتی که این شعر، از تکنیک های شعری و ادبی نو بهره برده است!

    • مهرداد مانا

      مرداد 21, 1402

      از راهنمایی شما سپاسگزارم بزرگوار . خوبی این کامنت ها _ هرچند نقابدارند _ این است که به هر حال برای بنده چالش شیرینی ایجاد می کنند و موجب مطالعه و پیگیری خواهند شد . اما در مورد غیر جوششی بودن کار با شما هم عقیده نیستم . فارغ از کم و کیف کار ، آنچه می نویسم مکنونات قلبی ام است . وگرنه مانا هم الان مثل بسیاری دربارنویس می شد .

    • مهمان

      مرداد 21, 1402

      من جواب شما را راجع به فاخر نویسی داده بودم و عرض کردم که خیر اشتباه میکنید،
      شما بگویید سپید چیست؟
      چرا باید اصرار بورزیم به خوانش های غلطی که از شعر منثور غرب داریم!
      لطفا به دنبال تکرار مکررات و مرام سبکی نباشید چرا که شعر مدرن رفتار و اسلوب و تکنیک خودش را دارد، مثل همین شعر جناب مانا.

      به هر حال بر خلاف نظر “فراسپیدیون” سپید قالب یا سبک نیست که میفرمایید این هست و آن نیست بلکه جریان است، جریانی که میتوان از آن زدود و به آن افزود.
      به گفته ی خود شاملو: جای شعر نو منثور (آزاد) و سپید بایستی عوض میشد، یعنی به سپید باید میگفتیم نیمایی یا شعر منثور و به نیمایی یا آزاد نیز سپید.

      • مهرداد مانا

        مرداد 21, 1402

        سلام عزیز دل
        شعر یا هر هنر دیگری باید برانگیزد . اگر سخن ارسطو که شعر را سخن مستعار می دانست ، یا سخن دوستان موج جدید که شعر را شکلی از بیگانه سازی می دانند ، یا آن دسته که شعر را متنی تکنیکال می دانند ، در همه ی این حالتها بنده با همه ی بی سوادی ام باز هم شاعرم . چه آنکه هم مستعار حرف می زنم هم از تکنیک های دیروزی و امروزی بی بهره نیستم و هم آشنازدایی ( در سطح معنا و متن ) در نوشته هام فراوانه . اما این ادعاها هم عیب کار مانا را نمی پوشاند . منتها هر دوستی که می خواهد به مانا ایراد بگیرد و در واقع به او کمک کرده ، ابتدا باید عیب کار را با ذکر جزییات بگوید . همان کاری که بنده گاها در تعامل با دوستان انجام می دهم و آنها نیز اغلب با دفاع از کارشان یا پذیرش نقد و نظر بنده هم باعث اشتراک فهم می شدند و هم در مجموع سطح کیفی و کمی سایت را ارتقا می دادیم . اما این دوست عزیزمان فقط کلی گویی کرده و خوب البته با همه ی ایرادی که گرفت اما دو نکته را نیز معترف شد :
        ۱- شعر مانا یادآور کتب آسمانی ست ( همان طور که خود نیز از آنها با نام ” مزامیر ” یاد می کنم )
        ۲- مانا فاخر می نویسد .

        و خوب کور از خدا چی می خواد 😅😅

      • مرداد 24, 1402

        در ضمن سوءتفاهم نشود از اینکه گفتم سپید قالب نیست. بهترست اینگونه بگویم و اصلاح کنم:
        سپید، قالب به معنای کلاسیکش نیست اما در چهارچوب آزاد خود هم منطق خودش را دارد و هم سبک بشمار میرود. منظور ازینکه عرض کردم قالب نیست این است که قالبی پیش‌ نرونده و درجا نیست. ورنه سبک هایی مانند حجم و موج نو نیز فرزند سپیدند و نطفه ی هردو یکجا و از یک پدر بسته شده است. پس همانطور که گفتم سپید جریانی شعری است گاه برساخت که زدودن یا افزودن دارد و پس از آن است که در یک قالب، سبک، مرام، و یا هرچیز دیگر شکل میگیرد و تعریف می پذیرد.

        • مهرداد مانا

          مرداد 24, 1402

          نظرات شما برایم ارزشمند نیست . بلکه فوق ارزشمند هستند . هرکه هستید دعای خیر من و دوستانم همراه شما

  15. طارق خراسانی

    مرداد 20, 1402

    گفت جان مادر
    بر گرد و از میله ها ،
    آزادی را گدایی نکن :
    ” حنجره ی هیچ کوردی
    بدهکار ریسمان نبوده است ”

    سلام‌ماناجان
    فرزند شاعرم‌
    افتخار پاک
    دست و قلمت را می بوسم و سر بر شانه هایت نهاده از شوق و‌غم می گریم
    داغت را نبینم
    سحرکلامت خدایی ست
    و تنها داغت را نبینم دعایی ست که از کنه دل بر خاسته
    مانا ،ماناست و تا ابد ماناست
    فدای تو‌بابا طارق😭❤️❤️❤️😭

    • مهرداد مانا

      مرداد 20, 1402

      امیدوارم بتوانم برای شما و برای مردم سرزمینم فرزندی نیکو باشم . لطف حضرتعالی همیشه شامل حال بنده بوده است . خداوند سایه تان را از سر همه ی ما کوتاه نکند .

  16. مرداد 20, 1402

    درودها نثار شما شاعر خوشنام و مردمی…دست مریزاد مثل همیشه زیبا و پر محتوا🌹🌹🌹

    • مهرداد مانا

      مرداد 20, 1402

      سپاس فراوان از زحمتی که کشیدید ..

  17. سحر فهامی

    مرداد 22, 1402

    درود اقای مانا ،بسیار دلنشین و پر از مفهوم سروده اید،زیبا بود و ستودنی

    • مهرداد مانا

      مرداد 24, 1402

      سلام و صلات بسیار
      ستودنی در واقع حضور ملایم شما بود

  18. سلیم حمادی

    مرداد 24, 1402

    سلام مهرداد جان .خداوکیلی کارت درسته داداش گلم . چقدر استادانه و زیبا به این سبک آبرو بخشیدی باورکن اگر اشعار تو رو نمیخوندم هرگز بااین سبک ارتباط برقرار نمی‌کردم .

    درود به شرفت

    • مهرداد مانا

      مرداد 24, 1402

      سلیم عزیز هر زمان که توانستید با شماره ای که در پروفایلم هست تماس بگیرید ، بی تردید خوشحال خواهم شد . و ممنونم البته از راهی که آمدید و نوشتید

  19. … و او
    از جنس ما بود و
    از تبار ما نبود
    پاک اندیش و زلال بود
    خوب بود و
    مهربان
    نبض واژه ها را می گرفت
    و در واپسین لحظات حیات
    جملات را احیا می کرد
    و اغلب
    از معجزه ی وجودش
    جملات جاودان می شدند
    خوب بود و
    مهربان
    صدایش نجوای صدای باران بود
    بر کویر گوش ها یمان
    گاهی
    چنان تشنه ی صدایش می شدند گوشهایمان
    که لب هایمان به اعتراض
    نامش را ناله می زدند
    خوب بود و
    مهربان
    و من دلتنگ هر روزه ی او بودم
    که بیاید
    گاهی بگوید
    و بیشتر بنویسد
    راستش به حرف زدن او با کاغذ ها
    حسودی می کنم
    کاغذ های سفید
    صف کشیده اند
    تا پیکر عریانشان از هم آغوشی قلمش
    آبستن خطی ماندگار گردد
    از آن نقش ها
    که می ماند
    مانند
    صدای سخن عشق
    و حالا
    فریاد می کنم
    مانا بمان
    ای قافله سالار ادب
    و ای حجت رادمردان قلم به دست
    بمان و بخوان
    ای مرغ خوش الحان
    که باغ فرداها
    مسحور صدای تو باشد .

    مانای عزیزم
    چقدر گفتن و نوشتن کنار تو و از تو سخت است
    ببخش و بخوان
    این دلنوشته را که تقدیم تو می کنم عزیز بزرگوار

    • مهرداد مانا

      مرداد 24, 1402

      و فکر می کنم مقابل احساس پاک شما کم می آورم . ممنونم که این همه مودب و مهربان و فروتن هستید . و ممنون از اینکه مرا بیش از اندازه ی واقعی ام می بینید . این نعمتی شایان است که آن را شاکرم

  20. آرزو

    مرداد 26, 1402

    احسنت برشما استاد گرانقدر👏💐

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا