🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 داستانک : شماره 100

(ثبت: 218969) آذر 21, 1398 
داستانک : شماره 100

به خاطر بیماری مادرت
میخواستیم تو رو سقط کنیم
ولی، فاطمه این اجازه رو نداد…

خودش رفت برای اینکه تو زندگی کنی

روزای آخر عمرش ازم قول گرفت مراقبت باشم ،

جواد!

من فقط به خاطر قولی که به مادرت دادم ،
رضایت نامه رو امضا نمیکنم

وگرنه

این همه نوجون تو جبه شهید شدن ،

تو هیچی از اونا کم نداری….

___________________
ابوالقاسم کریمی_فرزندزمین

 

 

 

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا