🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
میکنم گریه در این گوشه به حال وطنم
که ز بدعهدی دوران شده آواره تنم
روزگاری جزئی از کل وجودی بودم
سفری تلخ جدا ساخت مرا از بدنم
من که از سلسله ی دوست نوایی بودم
حال یک نغمه ی ناجور به دف کوفتنم
در دیاری که همه ذات اهورایی بود
با سرند کژ آن اهرمنان بیختنم
خاک آن دشت شروع منِ شیدایی بود
روی خاکستر مردار بَدان ریختنم
شرط انصاف کجا رفت که اینجا تنها
این سر غائله دنبال خودِ خویشتنم
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (1):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (4):
تیر 7, 1403
درود بر شما🌸
پاسخ
تیر 7, 1403
سلام و سلامت نثار جان و روح و تنتان خانم ایرانپور عزیز،
از اینکه این سروده را مورد مهر نگاهتان میبینم، خرسندم.🙏🏻🌹
پاسخ
بستن فرم