🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
ای حَسّ ِتازه! تازه تر از نوبهار حُسن!
لطف طراوت تو پر از انتشار حُسن
ای ایستاترین ز همه در یگانگی!
بنشین کنار من که نشینم کنار حسن
حُسن از کتاب حُسن تو، حرفی شنیده است
ای حرفِ حُسنِ دلبری ات افتخار حسن!
از شب به روز، پل زده با شوق دیدنت
ای دیدنی ترین! نگه روزگار حسن
شد بخت، یار حسن و، شد آن حسن، یار بخت
مدیون التفات تو شد بختیار حسن
خوب ای تو آنچنان که ندانم چه خوانمت
دلجوترین قرار دل بی قرار حسن!
راحت، غزال شوق مرا می کنی شکار
کار آشناترین غزل آشکار حسن!
تا آمدم به اوّل راه نگاه تو
نامم نوشته شد به سراپای کار حسن
دیگر بدم می آید از آن شوکت بَدَل
زیرا به دل زدم صفت دوستدار حسن
وقتی گلِ نگاهِ تو از غنچه می دمد
اجبار عشق می چکد از اختیار حسن
دل را دچار عشق خودت می کنی چرا؟
تا با سخاوتت شود او هم دچار حسن
شب های انتظار دل آید به سر اگر
از اسب انتظار نشیند سوار حسن
مهمان باغ سرخ تو گشتند دوستان
یک بار هم به ما بنما لاله زار حسن
ای چشم! دست و پا کن و، دل را سری بزن
کام لب تو بر رخ زلف خمار حسن
گفتی برای غفلت ما گریه می کنی
قربان چشم های گلِ اشکبار حسن
دیدم هزار حسن ای و زیباتر؛ آمدم
تا این که یار حسن تو باشم نگار حسن!
حسن تو می برد دل و دینم. چه گویمش؟
جز این که گویمش: دل و دینم نثار حسن.
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند :
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (1):
اسفند 21, 1398
سلام و احترام،
فرهیختگان بزرگوار!
خیلی دوست دارم تعادلی میان شعر سنتی و شعر نو در آثارم داشته باشم.
از طرفی، اشعار سنتی زیادی چاپ شده (در چند کتاب) و چاپ نشده دارم و علاقمند به نشر شان هستم و از طرف دیگر،دوستدار شناساندن قالب های تازه ای همچون سروش، سه گلشن و شعر سبز(چندآهنگ) هستم.
مدتی تقریبا فقط اشعار سنتی ام را نشر می دادم. دوستانی همچون استاد طارق خراسانی تذکر خوبی دادند که اگر می خواهی قالب های نوین را معرفی کنی، باید بیش تر به نشر آنها بپردازی.
مدتی به نشر قالب های نوین پرداختم؛ اما از نشر شعر سنتی، جا ماندم.
با اجازه تان، در بخش پیام های مربوط به شعرهای سنتی ام، اشعاری در برخی از قالب های نوین نیازمند به معرفی بیش تر می آورم:
پاسخ
اسفند 21, 1398
اشعاری در قالب جدید شعری
به نام
سروش
1- ماه تابید و جیرجیرک خواند
چشمه بر قول خویش ثابت ماند
من و خواب عمیق و پیله ی سخت.
2- می زند شادمان به دامنِ موج
شده با موجِ ناشکیبا، زوج
شب به ساحل، سکوتِ ماهی بود .
3- بعدِ باران، هوا، غزل شده بود
چشم در چشمِ آن عسل شده بود
گل مریم به دست مریم داد .
4- پسر و مادر، آخرین دیدار
اشک ها: شعله های آتشبار
رفت و ماند. استخوان که شد، برگشت.
5- گفته بودیم: گنجه و باکو
باز خواهند گشت؛ امّا کو؟
باز، دریای مازِ ما کندند (ماز، ایهامی است به معنای مازندران ویا مااز) .
6- قلم از دستِ اوستاد افتاد
پرچمِ کشور از چکاد افتاد
و دبیری که شغل دوم داشت….
پاسخ
بستن فرم