🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 افسون افسانه ها

(ثبت: 232195) مهر 15, 1399 

 

آرام بر ساحل امن واژه ها
اندوه سر می خورد از سایه ها
روزها افسرده رام و ساکت
حظ می بردم از آب تنی احساسم بر افسون افسانه ها
آغوش دریای امن شعرهایم آشفت
نسیمی می وزید و در گوش جان دریا رازها می گفت
هزار زلزله
هزار بم

ارگ فرو ریخته از ماتم

موج بر موج ساحل به ساحل
امنیت دستانم از تو آشفت
روستای آرام واژه هایم را
باران مژگانم در هم کوفت

آتش به جانم افتاد و باز افسرد

کسی آمد قصه ای از هزار و یک شب
داستان یوسف و از زلیخا گفت

ویران شده تمام شهر قلبم

جاده های حس و غزل مسدود گشته
نوازش های باران چون تازیانه بر تن احساس من از حد گذشته

در ویرانه های قلب من یک نفر محبوس گشته
باور نخواهم کرد آبادی این سرزمین را

چون ارگ من
این دل ساده ی بی پیرایش
نابود گشته

حالا بگو با کدامین مردم شهرم نشینم
داستان از آرامش، و رویای ساده ی دیرین بگویم
یک نفر در شعر من
نه در غزل
نه قطعه
در مثنوی مددهوش گشته

#شیدا شهبازی

 

 

 

 

کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (2):

نظرها
  1. رسول رشیدی راد

    مهر 15, 1399

    🌹🌹🌹🌹💐💐💐💐

  2. جواد مهدی پور

    مهر 15, 1399

    درود بر شما بانو شهبازی گرامی

    زیبا ولی سوگمندانه سرودید

    بهره مند

    سر بلند باشید به مهر

    درود ها

    💐💐💐

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا