🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
فرصت اندیشه ام کمتر شده
ذهن مشغول افکاری درست
با تو هستم
ترسم از این است گر درد دلم خالی کنم
نقل انتقالش می دهی
هوچی گر بشنود از آن خبر
رنگ و روی از من نماند با خبر
با تو هستم
هی از این کوچه به آن کوچه سرگردان شدم
تا ببینم لحظه ای روی تو را
داغ پنهان کاریت، از پشت رو، پیش رو، آتشی بر دل زند
تا به کی در پنهانی غوطه ور در غم و غصه یاور شود
ما به توجیه تو عادت کرده ایم
با تو هستم
کم نیستم دست کم، حالم نگیر،
پیش خود فکر کردی من نمی فهمم ایمانم نگیر
یا از زبان حال عشق آگاه نی یم
لحظه ای تنها بمان
گرتو باشی لحظه ای در انزوا
من بخوبی با نگاهی تو را تسکین دهم
این همه حرفا گفتم به تو
شب که شد خالی کنم غصه ی تنها سرم
گرچه بیرحمانه تنها شدم
جان تو کمتر آزارم بده
من در این خواب که دیدم تو را
نقش سرو قامتت را زیر قاب عکس پنهان کنم
با تو هستم من خریدار فخر نیستم
چند بهار آید تا تو مرا باور کنی
زیر چتر عاشقی با صداقت سرکنی
خود بگو با این همه تنهاییم
سیل آخر به رویم می کنی
با تو هستم
من کی ام
نعره های من را می شنوی
چشم براهم بیش ازین معطل مکن
عاشقم، عاشق تر از من می شوی
(منوچهر فتیان پورراد) نیمایی 99/07/09
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند :
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (3):
بستن فرم