🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 کوره آجر پزی

(ثبت: 229508) تیر 28, 1399 
کوره آجر پزی

 

کلفتی نان را بگیر و نازکی کار را .

یک سرکارگری بود بنام استاد محمد ایشون سرکارگر بچه های بود که سرکوره آجر پزی کار می کردند و وقتی این کامیون می اومد برای بار ایشون کارگر براش پیدا می کرد تا آجر بار کنن یه روز یک کامیون آمد و استا محمد رفت 4 نفر پیدا کرد که ماشین بار کنن دو نفر می فرستاد داخل ماشین و دو نفر بیرون و یا پایین ماشین به یکی از کارگرها که پایین بود گفت تو وایسا بغل آجر پرت کن بالا کارگر گفت من نمی تونم کوچیکم اذیت می شم حالا این کارگر که خودشو کوچیک می دونست قدش 170سانت بود بعد بهش گفت  برو جاتو با نفر پشت سریت عوض کن اون قدش از تو کوتاه تره خلاصه قبول کرد
بطوریکه وقتی بغل آجر پرت می کرد به کارگر کوچکتر بغل آجر درست می خورد توی سینه و چونه کارگره بنده خدا این کارگر کوچیکه هربار یه ضربه
می خورد توی سینه و چونه اش و از طرفی باید بغل آجر پرت می کرد برا نفری که بالای دستش بود خودش می پرید بالا تا آجرها را برسونه به نفر سوم موقع دستمزد شد استاد محمد همه را بطور یکسان دستمزد داد بعد با کارگر ی که اعتراض داشت مواجه شد به استاد محمد گفت چرا منو اندازه این کارگر که از من قدش کوتاه تره دستمزد می دهی منو باید بیشتر بدی هم قدم بلندتره و هم سنم از او بیشتر
استاد محمد گفتش خونه آباد نازکی کار می خوای و کلفتی نون و این که از شما کوچکتره بقول خودتون از هر سه شما کارش سختتر بود تا آخر کار هم اعتراضی نداشت ببین سر و صورتش چکار کردی با ضربه هایی که بهش می زدی این اگه احتیاج نداشت نمی اومد دنبال کار که شما اذیت ش کنید یعنی هر که کوتاهتره ، سن و سال کمتری داره باید کار نکنه پول درنیاره من که از شما بیشتر ندادم، کمتر خدا خوشش نمی یاد زحمت کشیده باید مزدشو کامل بگیره نه کمتر از شما باید عدالت رعایت بشه.

منوچهر فتیان پور 99/04/28

 

 

 

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند (2):

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند (4):

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا