بخندید

ای مردم خوابیده به بیدار بخندید
بر کشتة رقصنده سر دار بخندید
بیدار نمانید، بخوابید که در خواب
بر هرکه عدالت کند انکار بخندید
بیدار گل لاله که درخواب ندیدید
در خواب به هر لالة بیدار بخندید
دیدید اگردر چمنی کرکس مستی
بلبل شده در مدح رخ یار بخندید
هرگاه شنیدید که در خانة شیران
حاکم شده یک روبه مکار بخندید
تا نالة هرثانیه درگیر سکوت است
بر زحمت هر ساعت دیوار بخندید
در خانة بی رونق اگرحرف صفا بود
بر ریش صفا دست طلبکار بخندید
در سفره ما نان و نمک مانده و آبی
بر حکمت این نعمت تکرار بخندید
گر پیرهن از تن به در آید سر نانی
باید به همین قصه و شلوار بخندید
چون بوی بد از دامن عطار گرفتیم
امشب همه بر نکبت عطار بخندید
هرچیز بگندد به نمک چاره نماییم
گندید نمک پس به نمکزار بخندید
از دیدن آن دزد که بر بام نشسته
بر خلوت هر قاضی و طرار بخندید
بیهوده نگیرید به دل وحشت فردا
وقت است به پایان شب تار بخندید
معشوقه دراینجاست نگردید بجایی
با هر خبری خیره به اخبار بخندید
آیا نشنیدید کسی را که زمین خورد
در باغ بهشت رفت به دادار بخندید
گفتند پدر منبع فضل ست به ما چه
بر ثروت بی فضل پدردار بخندید
گندم بشود جو، نپذیریم گناه است
این بار خدا گفته بخود زار بخندید
گر قصة آن فاحشه و شیخ شنیدید
در دل به چنین شیوة اقرار بخندید
هر شاخ گل از کودک بیکار خریدید
آن لحظه به هر صحت آمار بخندید
در فکر بهشتید و ندانید که زشتید
باید به هم از حسرت بسیار بخندید
گویند نکن خندة بیهوده حرام است
در چرخش گفتار به افکار بخندید