🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
(1)
لب سپردن
به شکسته های جام احساس
در این تشنگی
و در خود فرو ریختگی
گواراتر از روزگاریست
که شاید میشد
بی ترک از کالبدش بنوشی
*****
(2)
منم آن شمع
که در سایه ی احساس تو
با هر تب رقصان نگاهت
خبر از نور گرفته است
که تا قلب شقایق
جلوه از عشق
به آواز سحر نیک بسازد
*****
(3)
ترنم از هر ترانه را
بی وقفه بر بالین باد بیاویز
لمس دستان طوفانی اش
حرارتت را
آتشینی غم انگیز
با پیکرم
زمزمه خواهد کرد
*****
(4)
بر آن بام که ایستاده بودی
من از اوج می ترسیدم
با این زمین که در آمیختم
تو از دشت گریزانی!
****
(5)
چشم هایم به سرخی شقایق
اما ایستاده
بر دل دشت ها می ماند
آرام گیر
مرا توان آن نیست
بر سینه ی ستبر کوه
بیارامم
*****
(6)
با سقوط هر رویا
قطعه ای به آسمان پیوست
روحشان شاد و یادشان در خاک
خاطراتی که خوانده شد ناچیز
بچّگیام
1 تا 3 خرداد 95
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (3):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (3):