🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
غریبه ام
با لطافت باران
اگر
بی شوخی طوفان
بر سرم
ببارد
#######
بویی از دخترانه ها
حوالی دفترم
پر نمی زند
زمین
یادم داد
حتی قلم را
نرم
مردانه بچرخانم
#######
من به آمین صدایش
که بیاراید عشق
بیش از هر پیچش
طوفان وفا مشکوکم
######
بعد از
هر چراغ روشن
صادقانه
چشم هایم را بستم
تا بیشتر بمانی
######
مرا مقصدی نیست
در حجم
نفس زدن های
ممتد سینه ام
از تو گریختن نهفته
#######
از ستاره باران چشمانم
کویر هم اگر
سیراب شود
برهوت تقدیر را
علاجی نیست
#######
آن اتفاق ساده،
گره خوردن نگاهمان
چقدر پیچیده
در افق تقدیر
به چشم نمی آمد
#######
در بازی دنیا
دل به هر مد
اگر سپردم
بامداد
ساحل
پذیرایم بود
######
در آتیه ی چشمانت
به وقت کوچ
به اندازه ی یک فصل
وفاداری؟
بچگیام
11 تا 14 خرداد نود و پنج
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (2):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (5):