🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
می گذاری بنویسم ، از تو؟
از تو ای عامل بیکاری ها؟
بنویسم شده ای با پولت
علت رنج و گرفتاری ها؟
می گذاری بنویسم آیا
از دو دستت که چو زنها نرمند؟
دستهایی که به نوبت در جیب ،
می کُنیشان و حسابی گرمند؟
می گذاری بنویسم آیا ؟
از حسابی که سپردی در بانک؟
قُلّکی ساخته ای از سودش
نتواند که تکان دادش تانک؟
بنویسم چه خیالی داری
که فروشی دو سه دکانت را؟
و گذاری به حسابی پولش
که کنی بامیه تر نانت را؟
بنویسم که نمی دانی تو
حال مستاجرِ دکان ها را
بفروشی و بگویی به دَرَک
اگر آجر بکنم نان ها را؟
بنویسم که نمی داری دوست
که کنی کارگهی را برپا؟
نکنی حوصله با کارگران
نبود بهره ی راحت آنجا؟
بنویسم ؟ که نداری آیا !؟
به دلت دغدغه ای هیچ از کار؟
فکر سودی توفقط سود، و سود
چرخ تولیدنچرخد ، فی النار؟
حسـین رضـائی
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (4):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (7):
خرداد 6, 1397
درودها استاد رمضانی عزیز
غزنی زیبا سروده اید.شیوا و روان.
لذت بردم.
مانا باشید
پاسخ
خرداد 7, 1397
سلام
خیلی از لطفتان ممنونم
پاسخ
خرداد 7, 1397
سلام و درود بر جناب رضایی عزیز
از ماست که بر ماست
مشکل در خود ماست
ما تا خود را اصلاح نکنیم هیچ چیز درست نمی شود .
در پناه خدا
پاسخ
خرداد 7, 1397
سلام
خیلی از لطفتان ممنونم
پاسخ
بستن فرم