حسن بن یباره
فروردین 26, 1395

درود
- فرهنگ باریکانی
  فروردین 26, 1395
  
  ممنونم
  
  دوست گرامی
سحر جهانی
فروردین 26, 1395

سلام وسپاس جناب باریکانی

غزل زیبایی بود.

نویساباشید.

یاحق
- فرهنگ باریکانی
  فروردین 26, 1395
  
  متشکرم از نظرتان
مينا امينی
فروردین 26, 1395

مرحباا

ماناباشیدو موفق
- فرهنگ باریکانی
  فروردین 26, 1395
  
  درود بر شما خواهرم
نگار حسن زاده
فروردین 26, 1395

سلام و عرض احترام جناب باریکانی

از حضور مجددتون در سایت خوشحالم

بسیار زیبا بود

درود بر شما
- فرهنگ باریکانی
  فروردین 26, 1395
  
  درود بر شما
  
  خواهر گرامی
  
  موفق باشید
طارق خراسانی
فروردین 26, 1395

سلام و درود جناب مهندس، باریکلنی عزیز

اشغار شما همیشه لطیف،و زیبا هستند

در پناه خدا شاد زی…………………….
- فرهنگ باریکانی
  فروردین 26, 1395
  
  سلام بر برادر گرامیم جناب خراسانی عزیز
حمیدرضا نادری
فروردین 26, 1395

سلام

از خواندن شعر تان بهره بردم
- فرهنگ باریکانی
  فروردین 26, 1395
  
  ممنونم جناب نادری
زهره خسروی
فروردین 27, 1395

سلام استاد باریکانی

استفاده کردم استاد
- فرهنگ باریکانی
  فروردین 27, 1395
  
  سلام و درود بر شما

ثبت نام در شعرپاک

کنار دوده ی سیگارَت بخار چای پریشان بود
دلیل قُل قُلِ قلیانت عبور از شب تهران بود

بر استکان اساطیرت شکوه دولت شاه عباس،
در ابروان کمانگیرت نشان آرش دوران بود

به قهوه خانه ی چشمانت چه پرده ها که نمی خواندم
که نقش رستم دستانت پر از حماسه ی پنهان بود

پیام قصه ی تهمینه، درام رستم و سهراب است
تمام غُصه ی آئینه فریب خوردن انسان بود

در این شبانه ی جنجالی میانِ پرده ی نقالی
ببر مرا به همان حالی که عشق مرشد شاهان بود

تمدنی و مباهاتی، نگاره ها و عماراتی
که تخت سلطنت جمشید در اوج کوه نمایان بود!

و داریوش خردمندی، کتیبه های فرهمندی،
پیام صلح خوشایندی که روی لوحِ زرافشان بود!

سوار موج خلیج فارس بتاز کوروشِ خاک پارس
به سوی آتش اسکندر، که نوح حامل طوفان بود

میان سینه ی تبدارم دوباره شور خزر دارم
ببار ابر تب آلوده به جنگلی که گلستان بود

بریز قهوه ی تلخی چند، بنوش شعر مرا با قند
که حال فال غم انگیزم شبیه پرچم ایران بود…

« ناهید سعیدی »