🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
کسی خانه ی تابستان را
قرار عاشقانه ی خود نخواهد کرد،
روزی به تمام ستاره ها خواهم گفت
که هیچ عددی مقدس نیست!
و گُل را از تمام کتاب ها پاک خواهم کرد،
یک نفر گوشه ی تنهایی
تب خورشید را می گیرد،
آه!
امان از عددهایی که فاصله می اندازند
تا روزی پاییز را تا حد مرگ
روی خش خش برگی نگه دارد!
و شاید زمستانی را عریان…
چقدر از شهوت فصل ها بیزارم
تابستان می شوم از فردا!
دیگر روی هیچ روزی نامی نخواهم گذاشت،
بگذار هرکسی که صدایش می رسد
بهار را دورتادور یک باغ فریاد بزند،
و تمام نقش های زیبا را
باران به باران شکوفا کند!
ورق بزن تابستان را
حتی وحشتش می ارزد به قاصدک هایی که می رقصند!
چه کسی می گوید سوز این عشق بد است؟
وقتی که خورشید تمام نگاهش را به زمین می دوزد!
شاید هنوز گمشده ای دنبال ستاره ها نخواهد رفت،
می دانم
روزی زنهای همسایه
پابه پای تابستان سایه ها را زیبا خواهند کرد،
احساس سرد چقدر درون یک خانه می ماند؟
به تاوان تمام خواب هایی که تعبیر نمی شوند
روی تابستان را خواهم پوشاند،
تا کسی غرق در فانوسی که شب را مهمان خود کرده است
یک تجاوز در زیر ماه!
را به خورشید گفته باشد.
شعر تابستان از کتاب بخت واژه ها صفحه ی 73
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (5):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (9):
تیر 28, 1402
به به!
جناب مسعود آزادبخت عزیز،
در این سایت هم حسینیه ای دایر شده و در انتظار همراهی شما بزرگوار است.
اجرتان با امام حسین
نشانی:
https://sherepaak.com/261937/—-
پاسخ
تیر 29, 1402
سلام و احترام جناب رضاپور ادیب
سپاسگزارم از دعوتتان
نیز حضورتان
سبز باشید و ماندگار
🌹🌹🌹
پاسخ
تیر 28, 1402
تب خورشید را اصطلاحی تازه و شاعرانه یافتم مسعودجان
خوشحالم که اینجایی
پاسخ
تیر 29, 1402
مانا ی عزیز و گرانقدر
سپاسگزارم از دقت نظر و حضور شریفتان
سبز باشی و ماندگار
🌷🌷🌷
پاسخ
تیر 28, 1402
جناب ازادبخت عزیز
🌹🌹🌹🌹
پاسخ
تیر 29, 1402
استاد معصومی گرانقدر
سپاسگزارم از گلهای زیبایتان
سبز باشید و ماندگار
🌹🌹🌹
پاسخ
بستن فرم