🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
شک میکنم
به استقلالِ حیوانی که در بیخ يک جاده
تمام شهر را زبان خواهد زد،
انگار روزی سراغ خرگوش
ترديدی بر شکار ستیز خواهد شد!
تا پرسش يک اجبار
انباشتگی میل های دروغ را به يک عادت
سرگرم اجتماعی که به آسانی میشکند
در تناسب برگهای فروپاشیده ی يک جنگل
درگیر حرفها برای احساس
به تفاوت تنهايی
تاريخ در چهار ستون بلرزد،
دوباره پیش پای نفرين،خروسی را خواب گرفت!
چه کسی از بافتنی های پیرزن
بازاری را در التهاب گرم خواهد کرد؟
انگار هیچ تولیدی وحشت پوست را احساس نخواهد کرد!
مثل يک صف
در رديفی از اندوه تماشاگران
به کلاغی که نسبت ناروای يک لبخند را
از چشمان سمی يک حیوان میدزدد
به درون مالیخولیای سرنوشت فرود خواهم آورد!
تا تلاش های بیماری برای تزريق
به يک اجازه تهیدست نشود.
مسعود آزادبخت /کتاب بخت واژه ها صفحه ی ۹۰
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (5):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (11):
آذر 8, 1402
درود
🙏💐🌿🍃
پاسخ
آذر 9, 1402
سلام و احترام استادبانو خیاط پیشه
سپاسگزارم از لطفتان🙏🙏🙏
پاسخ
آذر 8, 1402
درود
🙏💐🌿🍃
پاسخ
آذر 9, 1402
🙏🙏🙏
پاسخ
آذر 8, 1402
درود بر شما
زیباست و فاخر و ارزشمند
🌺🌺🌺👏
پاسخ
آذر 9, 1402
سلام و احترام ادیب گرانقدر
سپاسگزارم از حضور و نظر لطفتان
سبز باشید وماندگار
🌹🌹🌹
پاسخ
بستن فرم