🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
بنام خدا
سوز قلبت مهر سـوزان ميشود
اشك چشمت ماه تابان ميشود
زينبا در كربلاي عاشـقي
روح وجانت عشق يزدان ميشود
با وجود وسعـــت افكار تو
ذبح اسماعيـل آسان ميشود
قاسم و عباس و مولايت حسين
در مناي عشق قربان ميشود
وجه ربت را تو پيدا ديده اي
يا حسـينت ذكر عرفـان ميشود
شان كبراي تو بي همتا بود
راه سبـزت راه ايـــــمان ميشود
امر والاي ولايت باورت
اعتقادت خشـم شـيطان ميشود
……………………………
مادر ببین که رسم زمانه عوض شده
تیر سه شعبه با دم شانه عوض شده
“گویا طلوع می کند از مغرب آفتاب”
سرگشته ایم ما که زمانه عوض شده
اینجا کبوتران همه در حال گریه اند
چون راه دام با ره لانه عوض شده
“عو عو”ی گرگها شده لالایی شبم
دندان گرگ با تو و خانه عوض شده
فریاد العطش همه گلهاش می زنند
رنگ قشنگ و سبز جوانه عوض شده
“باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است”
مادر ببین که رسم زمانه عوض شده
………………………………..
علی رفیعی
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (3):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (5):
شهریور 18, 1398
سلام و درودها
استاد جناب رفیعی عزیز
التماس دعا
با وجود وسعـــت افكار تو
ذبح اسماعيـل آسان ميشود
قاسم و عباس و مولايت حسين
در مناي عشق قربان ميشود
اجرتان با شهدای کربلا
تقدیمی :
🌹 روایت دیگر در شهادت طفل 🌹
علی اصغر سه روزی تشنه بر آب
برادر جان ، طلب آبی که سیراب
بیاور ، طفل را خواهر مرا ده
ز لشکر آب طالب از کهی مه
شما کُشتید یارانم جماعت
مرا باقی علی اصغر عنایت
شما را وای باشد ای جماعت
به این طفلی که شش ماهه اش عنایت
ندارد او گناهی ، تشنه یاران
به آبی جرعه سیرابی که عطشان
ز لشکر کفر ، ناگه ، تیر پرتاب
که شد مذبوح طفل ام اصغرم خواب
گرفتش هان حسین خونش که پرتاب
نگاهی بر سما کردش ، غمین یاب
شقی راندش سه تیری شعبه را یاد
گلویِ اصغرش را ، بُرّشی داد
که خون جاری بشد در سینه مولا
نگاهی بر فضا انداخت ، جانا
پذیرا ، این ذبیح الله ، از من
چو اسماعیل اصغر ذبح دامن
🌹 تیر سه پیکان با گلوی نازک 🌹
بیاور طفل جانم را که خواهر
کنم با وی ، وداعی ، بارِ دیگر
گرفت او را که بوسد آخرین بار
گلویش را ،به تیری شعبه ناکار
که ملعون حرمله انداخت تیری
علی اصغر همان لحظه شهیدی
به خواهر داد طفلش را ، که در خون
گرفت مُشتی ز خون را هان چه محزون
نگاهی بر سما انداخت مولا
پذیرا ، ذبحِ من ، باری تعالا
که خون را بر سما پاشاند مولا
چه آسان ، کارها ، باری تعالا
محمّد باقر ، آن پنجم ولایت
بفرمودش چنین نقلی که آیت
ز خون هان ،قطره ای پایین نیامد
چه حکمت داشت مولا جان بداند
چو طفلی ناقه صالح ذبح او را
ز ما ، این ذبح را ، یارب، پذیرا
فرود آمد ز اسبش هان حسین جان
زمین را ، کَند گودالی ، عزیزان
که مدفون ساخت پورش را چه آسان
سوارِ اسب شد ، آمد ، به میدان
مقابل لشکری ، تنهایِ تنها
نبردی هان جماعت این چه غوغا
روایت ، قبرِ اصغر ، سینه مولا
به یک جا دفن باشد ای که دانا
ولی اله بایبوردی
🌺🌺🌹🌺🌺🌹🌺🌺
پاسخ
شهریور 19, 1398
عاشورای حسینی تسلیت 🍃
پاسخ
شهریور 20, 1398
با سلام و درود خدمت شما دوست عزیز
لذت بردم
احسنت
🌹🌹🌹🌹
پاسخ
شهریور 20, 1398
درود ارجمند
…
ایام سوگواری گلهای پرپر است
لالایی و نوای ترانه عوض شده
🌿🌹🌹🌹🌹
پاسخ
بستن فرم