🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
برزخ ِ دیوار در دیوار در .. قابی که نیست
میخکوبِ توست در عکسِ تو گردابی که نیست
تُنگ یا دلتنگی ِشفاف ، مه یا هر چه هست
پشت این شب ، این شب کم عمق ، مهتابی که نیست ؟
آبیِ وارونه ی من , آه , ماهی قرمزم !
بیقراری های بر عکسِ تو بی تابی که نیست ؟
چیزی از من مانده در روح تو مثل یک حباب
تکه ای از من که دلگرم است از آبی که نیست
تکه ای از من که هی دارد نمی آید به لب
تکه ای از من گره خورده به قلّابی که نیست
تکه ای از من در آن سوی پلِ خوابی که هست
سنگ می اندازد این شب ها به مردابی که نیست
سنگها را روی دامن می گذارد چشمه ی
لای لایی .. زندگی جاری ست در خوابی که نیست
ای تکانی که نخواهد خورد دیگر آب از آب
تکه ای از من که دیگر بر نمی گردد ، بخواب !
تکه ای از من که .. پلک خسته ام را بست و رفت
مرگ ، تنگِ ماهیِ وارونه را نشکست و رفت
.
.
محمددهقانی هلان
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (3):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (6):
مهر 9, 1402
خیلی زیبا بود و البته در آخر ، قالب غزل را رها کرده بود و مثنوی شد . که به نظرم به انتقال حس کمک کرده است .
پاسخ
مهر 9, 1402
سپاس دوست .. مؤید و پیروز باشید🌹❤️🌿
پاسخ
مهر 9, 1402
عالی …
دستمریزاد👏👏👏💐💐💐
پاسخ
مهر 9, 1402
ممنون برادر .. ارادتمندم❤️🌹🌿
پاسخ
بستن فرم