🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
داستان مرغکی
از چه مینالد دلم؟آشفتگیه روزگار؟
دل ز رسوایی بدرد آمد کمی مرحم بیار لاکردگار
واندرین آشفته بازار خراب
مرغ نیز همسنگ بلدرچین شده
زین سبب اندر دکان مرغکی
مرغهاسربر سرهم می نهند
چون جماعت مرغ نیست در وسعشان
مرغکی تنهاو سرگردان میان آن دکان
چشم میدوزد به پادرب دکان
لیکن از بخت بد این روزگار
نَبوَدزین جماعت هیچ نشان
مرغکی خسته ز این آشفتگی
چای میریزد میان استکان
ناگهان برگرمای استکان
میشود خیره ز سرمای دکان
همچنان خیره و دست اندر بغل
چای به چشمانش چومینای ازل
مرغکی راوالدین پشتش نبود
جز برادر هیچکس دورش نبود
زیر لب با خود هی می سرود
کای خداوندبزرگ عالمین
این چه حکمت بود در کار زمین
من که خود زین بی پناهی مرده ام
زین طریق سر میکنم با اَخوَت افسرده ام
برادر را برادر یاارای پشت دادن نبودازداغ پدر
زین سبب روزگار اَخوَتان پژمرده بود
مرغکی آهی کشیدو برون شد از حَزَن
چون ک اینک در کنارش جای داشت یک شیر زن
چای بشد چون آب یخ اندر استکان
مرغکی برد استکان سمت دهان
وای عجب خابی با چشمان باز
اه که دیگر چای را نیست قندی نیاز
مرغکی چای را ریخت به آبراه دکان
باز نگاهی بر فلاسکو استکان
درهمین احوال معلولی گدا
پای نهاد اندر دکان ،کهنه رداء
ناگهان ناله براورد آن گدا
ک ای جوانک کمکی برمن نما
مرغکی چون دید حال پیر گدا
دست اندر دخلو کرد پولی عطا
پول را بگرفتو رفت پیر بی مدعا
همچنان بارفتنش مرغکی را کرد دعا
مرغکی از دیدن حال گدا
دستش را بلند کرد روبه خدا
ک ای خدا من ک ناشکر نیستم
واندرین آشفتگی من بنده کفر نیستم
گر زحکمت ببستی بر من دری
پس ز رحمت گشودی در دیگری
چنین بود ماجرای امروز ما
وزین پس مرغکی هم شد بی مدعا
چونکه همراه او بود همسرش
واز آن سوی دیگر نیز برادرش
به تصمیم خود گشت مسمم پسر
همی پیشه گیرد راه پدر
به شکرانه و لطف و صنع خدای
ک او دیگر ننالد ز دست قضای
توضیحات:
مرغکی:کنایه از صاحب مغازه مرغ فروشی
مینای ازل:شراب ابدی
کهنه رداء: جبه(کت)کهنه و مندرس
لاکردگار:بی مروت(ناجوانمرد)
پادرب دکان:دم در مغازه
اخوت:اخوی،برادر
آبراهه:کنایه از سینک ظرفشویی
شعر از مجتبی افسری????????
براساس داستان زندگی خودم
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (5):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (11):
اردیبهشت 12, 1395
درود برشما
پاسخ
اردیبهشت 13, 1395
دروودبسیارنیز برشما.ممنون
پاسخ
اردیبهشت 13, 1395
سلام و درود بی کران جناب افسری…
خیلی زیبا بود
خیلی…..
منکه به شخصه دوست داشتم
زنده باشین
یاحق
پاسخ
اردیبهشت 13, 1395
ممنون نظر لطف شما بزرگوار و پیشکسوت ماست.جاودان باشیدو توانا
پاسخ
اردیبهشت 13, 1395
درود بر شما بزرگوار
شاد و سلامت باشید
پاسخ
اردیبهشت 13, 1395
درود بیکران بر شما شاعر توانا و پیشکسوت.خواندن دل گفته های من از جانب شما سعادتیست.پیروز و سربلند باشید
پاسخ
اردیبهشت 13, 1395
سلام و درود
قلبی مهربان و طبعی لطیف دارید
در پناه خدا شاد زی……………………………………………………………………….
پاسخ
اردیبهشت 13, 1395
دروود بیکران خدمت استاد گرامی.باعث افتخار بنده است اظهار نظر جنابعالی درباره دل گفته های بی قالب وچهار چوب بنده.
پاسخ
بهمن 21, 1402
درود مجتبی جان عالی وعالی
پاسخ
بستن فرم